هر وقت به این فکر میکنم چرا دو جا (آزاد و دولتی) انتخاب رشته کردم و تقریبا جواب مطلوبی از هر دوتاشون گرفتم کنارش این داستان هم به وجود میآد چرا آزاد تهران نیومدم. شاید میتونستم با توجه به محیط پویاتر تهران نتیجه مطلوبتری از لیسانس داشته باشم ولی حالا کاریه که شده و من فردوسی قبول شده بودم!
این فکر هم همیشه وجود داشت چرا نتونستم دانشگاههای بهترتر برم. که اون دیگه برام کمرنگ شده. اینترنت هم شبکه سازی رو گستردهتر کرده و هم آموزشهای زیادی هست که حتی آدم میتونه مطالبی از MIT یاد بگیره، چه برسه به شریف، خدا کنه آدم حوصله داشته باشه!
اما حالا که وضعیت خودم رو میبینم، متوجه میشم من توی این شهر شلوغ حتی یه لحظه هم نه احساس امنیت میکنم نه آرامش. همه چی بدتر میشد اگر تهران بودم. ارتباط با مردمی که هیچی براشون مهم نیست و بیاعصابن یا حتی یه جابجا شدن توی شهر که کلی دردسر داره، روان آدم رو مچاله میکنن!
خیلی وقت و تمرکزم رو تلف این چیزای مسخره کردم، کاش لااقل به جاش چهارتا مهارت درست و حسابی بلد بودم. الان هم حتی نمیدونم این مهارتها رو چجوری آدم باید یاد بگیره که به کارش بیاد، فقط دوره آنلاین میگذرونم که سر نخ دستم بیاد.
اخیرا به این فکر میکردم که این رشتهای من میخونم حتما کشورهای توسعه یافته بهتر ارائه میشه و با دوستم توی مجله فن کاو یه متنی نوشتیم. اما امان از جبر جغرافیایی!
من خودم اول میخواستم فیزیک پیوسته بخونم
اما بعدش کلا موقعیت عوض شد و وارد کامپیوتر شدم
بعدا فهمیدم تو کامپیوتر خیلی موفق تر میتونم بشم تا فیزیک با توجه به روحیات خودم
و حتی درباره دانشگاهم با اینکه دور بود اما فرصت های زیادی به من داد اگر من وارد این دانشگاه نمیشدم هیچ وقت شاید وارد حوزه متاورس و AI و IoTنمیشدم. اون وقت با استاد راهنمام مقاله نمینوشتم. شاید با اساتید دیگه ای آشنا میشدم که شاید انقدر دلسوز نبودن. هیچ وقت جشنواره ای برگزار نمیشد که یکی از بند هاش این باشه که علاوه بر دانشجویان تحصیلات تکمیلی باید از دانشجویان لیسانس یکی پژوهشگر انتخاب بشه.
نمیدونم یا خیلی از سمینار ها و وبینار ها نمیشد.