اخیرا به این علاقهمند شدم یکم در مورد رشتهام مطالعه بیشتری داشته باشم و صرفا درسهایی که خوندم یا قراره بخونم نباشه. (بعضی درسهایی که پاس کردم الان در موردشون مطلب میخونم میبینم چه دنیایی داشته و ما بیخبر بودیم!) در واقع داشتم توی یوتوب میدیدم «بهینه سازی احتمالی دو مرحلهای چیست» (خیلی ویدیوی جالبی بود، اول اومد مقاله رو بررسی کرد، بعد برای مقدمه مطلبی که میخواست بگه یه قسمتی از Avengers رو پخش کرد که دکتر استرنج میگه ۱۴ میلیون راه وجود داره که جنگ چجوری پیش بره و فقط یکی از اونا طوری هست که ما ببریم، قسمت بعد ساز و کار دو مرحلهای و در عین حال احتمالی بودن یه برنامهریزی رو میگه و در آخر انگار یه مسئله احتمالی رو در دو حالت با یه بازی بررسی میکنه) که یه مقاله رو از هاروارد بیزنس ریویو بررسی میکنه و گفتم برای بار اول بعد از چند ماه بد نباشه یه پست تخصصی به حساب خودم از این مطلب بنویسم!
برای شروع باید گفت یه سری شرکت هستن برای اینکه یه محصولی رو توسعه بدن و یه انقلاب توی اون صنعت ایجاد کنن، دست به مخارج پر هزینهای میزنن تا اگر شاید کارشون گرفت، سود زیادی بکنن. اما همه شرکتها این مبالغ رو به خاطر ریسکی که داره پرداخت نمیکنن. به جای اون میآن یه سری سرمایهگذاری خرد یا با بقیه شرکتها همکاری میکنن! توی این شرایط عدم قطعیت، مدیران ممکنه تصمیمهای سنتی بگیرند، یعنی مثلا بگن این شرایطی که داریم کاملا قابل پیشبینی هست، پس همون استراتژی معمول اون شرایط رو در نظر میگیرن یا غیرقطعی هست پس کاری نمیشه کرد و کی از آینده خبر داره! پس دست به ابزارهای تحلیلی نمیزنن. حالا برای شرایطی که رخ میده، این مقاله میآد یه چارچوب برای تعیین میزان عدم قطعیت ارائه میده.
(من اینجا خیلی خلاصه مطلب انگلیسی رو گفتم، توی مقاله اصلی مثالهای عینی زیادی زده شده تا مفهومتر بشه.)
چهار مرحله عدم قطعیت:
سازمانها حتی در ناشناختهترین وضعیت خودشون، اطلاعاتی دارن که میتونن از اونا استفاده و شرایط رو تحلیل کنن. عدم قطعیتی که بعد از انجام بهترین تحلیل ممکن، باقی میمونه، چیزی است که آن را «عدم قطعیت باقیمانده» میگیم. اما اغلب، حتی درباره این عدم قطعیتهای باقیمانده هم میتوان اطلاعات قابل توجهی به دست بیاریم. در عمل، عدم قطعیت باقیماندهای که اکثر تصمیمگیرندگان استراتژیک با آن مواجه هستند؛ به یکی از چهار سطح کلی تقسیم میشود:
- سطح ۱: آینده شفاف
توی این مرحله، مدیرها یه پیشبینی ساده برای آینده انجام میدن که برای کارشون کافیه. درسته که هیچ شرایطی قطعی کامل نیست ولی این استراتژی یه مسیر رو در نظر میگیره و به سمت اون پیش میره.
برای مثال بیاید ایرلاین الف رو در نظر بگیرید. این ایرلاین با یه ایرلاین دیگه به اسم ب که مزیت کمهزینه بودن رو داره وارد رقابت میشه. آیا باید سرویس کمهزینهای رو خودش بده؟ بخشهای کمهزینه رو به ایرلاین ب واگذار کنه یا وارد رقابت سنگین با ب بشه؟
استراتژی پیشنهادی: در کسبوکارهای قابل پیشبینی، اکثر شرکتها خودشون رو با شرایط وفق میدن و با توجه به تحلیلهایی که انجام دادن دورنمایی رو میبینن و یک استراتژی تعریف میکنن که چطوری و کجا رقابت کنن.
سطح ۲: چندین سناریوی مجزای ممکن
در این سطح، آینده میتونه به چندین سناریوی مشخص تقسیم بشه ولی دقیق مشخص نیست کدوم یکی رخ میده. برای مثال یه شرکتی میدونه که یه فناوری جدید ممکنه بازار رو تغییر بده ولی نمیدونه کدوم فناوری غالب میشه.
استراتژی پیشنهادی: استراتژیهایی اینجا لازمه که در برابر چندین سناریو مقاوم و انعطاف پذیر باشن.
سطح ۳: محدودهای از نتایج ممکن
اینجا، آینده به صورت یک محدوده از نتایج ممکن تعریف میشه و پیشبینی دقیق غیرممکنه. مثلا شرکتی که وارد یه بازار میشه و نمیدونه سهم بازارش چقدر خواهد بود.
استراتژی پیشنهادی: باید روی انعطاف پذیری تمرکز کرد و بتونه خیلی سریع با شرایط متغیر انطباق بده. مثل اینکه تخممرغهاش رو توی یه سبد نذاره و روی استراتژیهای مختلف سرمایهگذاری کنه.
سطح ۴: عدم قطعیت کامل
معلومه دیگه، هیچ چیز از آینده نمیدونیم و هیچ سناریوی مشخصی قابل تعریف نیست! مثل شرکتی که میخواهد وارد بازار فناوریهای جدید بشه و قواعد بازی رو عوض کنه.
استراتژی پیشنهادی: باید در تحقیق و توسعه سرمایهگذاری انجام بشه و شراکتهای استراتژیک انجام بده و انعطافپذیری رو هم خیلی بهتر نسبت به سطوح قبلی حفظ کنه.
جالب بود
جالب بود
غیر از شرکت ها این استراتژی ها به نظرم میتونن برای اهداف خود آدما هم استفاده شن مخصوصا در شرایط عدم قطعیت
👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻