نروژ همیشه برای من کشوری بوده که به پیشرفتهترین امکانات دسترسی داشته. اخیرا خیلی این موضوع هم پررنگ شده که نروژ از نفت نسبت به ایران استفادههای بهینهتری میکنه! اما تا به حال هیچ فیلم نروژیای ندیده بودم.
همانطور که نوشته بودم در دنیای خودم گمم، شخصیت اصلی هم دچار این چندگانگی شده بود. از پیشنهاد یک کاربر توییتر به تماشای آن نشستم. به طور معمول من که تخصصی در نقد ندارم، فقط به چیزهایی که در فیلم متناسب با زندگی خودم دارم تجربه میکنم میپردازم. شاید بشود اسمش را اسپویل گذاشت اما دقیقا اسپویل نیست…
خیلی وقتها توی دوران تحصیلم به این فکر میکردم هر چی درس و آکادمیا رو هست باید ول کنم. برم سراغ یه رشته دیگه یا کار کنم. اما شاید بایستی صبورتر باشم، چون روزهای بهتری توی راه خواهد بود.
زندگی عاطفی داشتن خیلی آدم و زندگیاش را تحت تاثیر قرار میده، تعهدی که آدم نباید زیر پا بذاره و با تمام مشغلهای که داره باید مدیریت زمان کنه.
شخصیت اصلی فیلم که جایزه کن برای بهترین بازیگر خانم را برنده شده، خیلی آشفته بود و بعضی مواقع به این باور داشت که باید در لحظه زندگی کرد ولی عواقب سختی هم داشت که در انتها از رابطهها و کارهایی تواما خوشحال و ناراحت بود.
همیشه برایم سوال بوده چگونه امکانپذیر است که یک رابطه را شروع کنی و بدون ازدواج در خانه هم زندگی کنید و همه چیز را مشترکا استفاده کنید. شاید من دید سنتی دارم…