حتی سوار شدن به هواپیما هم نیاز به بهینه سازی داره!

یکی از حوزه‌های مورد علاقه من صنعت هوانوردی هست که با توجه به مدل‌های ریاضی می‌شه بهینه‌سازی‌های جالبی توی این زمینه انجام داد. مثلا کم کردن مصرف سوخت، زمان معطلی یا اینکه با توجه به سایز هواپیما چه تعداد صندلی رو به کلاس‌های مختلف اختصاص بدیم که سود ما بیشینه بشه!

به یه مقاله قدیمی از نیویورک تایمز برخورد کردم که نوع سوار شدن و پیاده شدن مسافرها رو بررسی می‌کنه تا زمان معطلی رو به حداقل برسونه که شاید اون هواپیمایی، پروازهای بیشتری رو توی یه روز بتونه انجام بده! خیلی برام جالب بود و گفتم اگر به فارسی هم منتشر بشه خالی از لطف نیست!

شرکت‌های هواپیمایی دهه‌ها هست که مسافران رو سوار هواپیما می‌کنن، مدت زمانی که به نظر می‌رسه باید کافی باشه تا بهترین روش برای سوار و پیاده کردن مسافران را پیدا کرده باشند. اما هنوز هم اینطور نیست.

تحت فشارهای مالی و پروازهای پرتراکم (معمولاً ۸۰ تا ۹۰ درصد ظرفیت پره)، خطوط هوایی روش‌های متنوعی برای سوار کردن مسافران ابداع کرده‌‌ن؛ از روش سادهٔ «از عقب به جلو» تا یکی از پیچیده‌ترین استراتژی‌ها به اسم «سیستم هرم معکوس» که US Airways آن را اجرا کرده.

کاهش زمان توقف روی زمین، به‌ویژه در پروازهای کوتاه با هواپیماهای تک راهرو، به این معنیه که هواپیماها سریعتر به آسمان برمی‌گردن و درآمدزایی می‌کنن. حتی چند دقیقه اضافه روی زمین می‌تونه برنامهٔ روزانه رو به هم بریزه.

دیوید سویِرِنگا، اقتصاددان و رئیس مشاورهٔ هوایی AeroEcon، می‌گه: «مزیت turnaround سریع، کاهش هزینه‌ها نیست، بلکه ایجاد درآمد است. اگر در هر توقف، مثلاً در هفت پرواز، زمان ذخیره کنید، ممکن است بتوانید یک پرواز هشتم را برنامه‌ریزی کنید.»

ریچارد ابوالعافیه، تحلیلگر گروه Teal، می‌گه: «صرفه‌جویی زمانی در پروازهای بین‌قاره‌ای تفاوت چندانی ایجاد نمی‌کند، اما در پروازهای کوتاه مثل بالتیمور به ایسلایپ در لانگ آیلند، این موضوع اهمیت دارد.»

روش‌های مختلف سوار کردن مسافران:

  • عقب به جلو (Back-to-Front): این روش ساده و رایج است و هنوز توسط بسیاری از خطوط هوایی مانند ایر کانادا، آلاسکا، امریکن، بریتیش ایرویز، کانتیننتال، فرانتیر، میدوست، اسپیریت و ویرجین آتلانتیک استفاده می‌شه. (تقریباً همهٔ خطوط هوایی به مسافران کلاس اول یا بیزینس و افراد با نیازهای ویژه اجازه می‌دن اول سوار بشن.)

  • روش «ویلما» (Wilma – پنجره، وسط، راهرو): این روش که توسط دلتا و یونایتد استفاده می‌شه، اول صندلی‌های کنار پنجره، سپس وسط و در آخر راهرو رو پر می‌کنن.

  • روش بدون سیستم (Open Seating): ساوتوِست ایرلاینز پیشگام این روشه که در اون مسافران به ترتیب ورود سوار می‌شن و صندلی اختصاصی ندارن.

  • سیستم هرم معکوس US Airways: یواس ایرویز یکی از پیچیده ترین روش ها ر, داره که اساساً همان ویلما هست، اما با ترتیبی دقیق مثل مدارهای یک میکروچیپ: اول صندلی‌های پنجره و وسط عقب، سپس پنجره و وسط جلو، بعد راهروی عقب و در نهایت راهروی جلو. این شرکت آن را سیستم هرم معکوس می‌نامه، اما بهتره به عنوان یک توالی V-شکل بر اساس مناطق توصیف بشه.

این روش از آمریکا وِست (شرکت ادغام‌شده با یواس ایرویز) به ارث رسیده که در سال ۲۰۰۲ با کمک تیم مهندسی صنعتی دانشگاه ایالتی آریزونا طراحی شد. محقق‌ها با استفاده از عکس‌های فرودگاه لس‌آنجلس، مدلهای ریاضی و شبیه‌سازی‌هایی با «پیکسل به جای انسان» ایجاد کردن.

یواس ایرویز اکنون این روش را در نیمی از هواپیماهای ایرباس A320 و بوئینگ ۷۵۷ خود اجرا کرده و قصد دارد تا سال بعد آن را کامل کند. هدف این سیستم، «کاهش تداخل در صندلیها و راهرو» است. تاکنون، این روش زمان توقف را ۲ تا ۵ دقیقه کاهش داده است.

روش‌های دیگر:

  • ایرتران (AirTran): این شرکت هواپیما را به ۶ بخش تقسیم می‌کنه و به صورت چرخشی مسافران رو سوار می‌کنه تا تداخل کمتری ایجاد بشه.

  • ساوتوِست (Southwest): این شرکت از سیستم صندلی باز استفاده می‌کنه که مسافران به ترتیب ورود سوار می‌شن و صندلی دلخواه خود رو انتخاب می‌کنن. این روش به ساوتوِست کمک کرده تا زمان توقف خود را به ۲۵ دقیقه برسونه (در مقایسه با ۳۵ دقیقه تا ۱ ساعت در سایر خطوط هوایی!).

چالش اصلی: رفتار غیرقابل پیش‌بینی مسافران

متغیر اصلی که برنامه‌ریزی دقیق صنعت هواپیمایی رو مختل می‌کنه، غیرقابل پیش‌بینی بودن رفتار مسافران هست. این صنعت آن را «تداخل» می‌نامه، مثل وقتی که مسافران مسن برای گذاشتن چمدان در بالای سر، روی دستهٔ صندلی می‌ایستن و زمان رو هدر می‌دن.

ریچارد ابوالعافیه می‌گه: «رفتار غیرمنتظرهٔ مسافران شما را به سمت نظریهٔ آشوب (Chaos Theory) می‌برد. وقتی رویدادهای تصادفی باعث یک سری اقدامات غیرقابل پیش بینی می شوند، بهترین برنامه ریزی ها هم بی فایده است.»

برخی کارشناسان معتقدند مردم توانایی ذاتی برای «خودسازماندهی» دارن و می‌تونن از سر راه هم کنار برن. اما عده‌ای می‌گن تغییر روش سوار کردن مسافران کمتر از محدود کردن بار همراه مؤثره.

پاتریشیا فرند، رئیس انجمن مهمانداران پرواز، می‌گه: «تنها راه ساده‌سازی و بهبود سوار شدن، محدود کردن حجم بار همراه است. تا زمانی که مردم با چمدان‌های زیاد فرآیند سوار شدن را کند کنند، این روند کند خواهد بود.»

آیا این روش‌ها واقعاً مؤثرن؟

برخی شکاکان معتقدند تمام این تحقیقات و آزمایشها برای صرفه‌جویی زمانی، خودش هدر دادن وقت است. رابرت دبلیو. مان، مشاور هوایی، میگوید: «خطوط هوایی به دنبال یک ایدهٔ جدید صرفه‌جویی زمانی هستند که بتوانند به آن ایمان آورند و آن را به کد کامپیوتری تبدیل کنند. اما اگر فقط بگویید “وقت رفتن است”، سوار کردن تصادفی همان نتیجهٔ سیستماتیک را خواهد داشت.»

نتیجه‌گیری:

هیچ روشی بی‌نقص نیست، اما خطوط هوایی همچنان در تلاشن تا با آزمایش روش‌های مختلف (مانند سوار کردن از دو در، سیستم‌های ترکیبی، یا محدودیت بار همراه)، زمان توقف رو به حداقل برسونن. در نهایت، شاید ساده‌ترین روش یعنی سیستم صندلی باز همان چیزی باشه که بیشترین کارایی رو داره.

سلام، لطفا برای من یک مدرک دانشگاهی بساز (قسمت دوم)

این نوشته، ترجمه‌ای از مقاله نوشته‌شده توسط جیمز د. والش در مجله نیویورک تحت عنوان «همه دارند کالج را با تقلب می‌گذرانند» است.

به نظر می‌رسد بسیاری از اساتید و معلمان اکنون از این اتفاق ناامید هستند. در پاییز، سم ویلیامز دستیار آموزشی یک کلاس فشرده نویسندگی در مورد موسیقی و تغییرات اجتماعی در دانشگاه آیووا بود که رسماً به دانشجویان اجازه استفاده از هوش مصنوعی را نمی‌داد. خواندن اولین سری تکالیف و نمره دادن به آنها برای ویلیامز لذت‌بخش بود: یک مقاله شخصی که از دانشجویان می‌خواست در مورد سلیقه موسیقی خود بنویسند. سپس، در دومین تکلیف، مقاله‌ای در مورد دوره محبوبیت سبک جز در شهر نیواورلئان (که از سال ۱۸۹۰ تا ۱۹۲۰ ادامه داشت)، سبک نوشتاری بسیاری از دانشجویانش به طرز چشمگیری تغییر کرد. بدتر از آن، خطاهای مضحکی درباره حقایق وجود داشتند؛ چندین مقاله شامل پاراگراف‌های کامل در مورد الویس پریسلی (متولد ۱۹۳۵) بودند. ویلیامز گفت: «من به معنای واقعی کلمه به کلاسم گفتم: از هوش مصنوعی استفاده نکنید. اما اگر می‌خواهید تقلب کنید، باید به روشی هوشمندانه تقلب کنید. نمی‌توانید دقیقاً همان چیزی را که هوش مصنوعی بیرون می‌دهد، کپی کنید.» ویلیامز می‌دانست که بیشتر دانشجویان این کلاس آموزش عمومی، قرار نیست نویسنده شوند؛ اما فکر می‌کرد که رسیدن از یک صفحه خالی به چند صفحه نیمه‌منسجم، بیش از هر چیز، درسی برای تلاش است. از این زاویه دید، بیشتر دانشجویان او کاملاً شکست خوردند. ویلیامز گفت: «اونا از هوش مصنوعی استفاده می‌کنن چون یک راه حل ساده‌ست و راهی آسون برای اوناست تا برای نوشتن انشا وقت نذارن و من این رو درک می‌کنم؛ چون وقتی بچه‌مدرسه‌ای بودم، از نوشتن انشا متنفر بودم. اما حالا، هر وقت با کمی مشکل مواجه می‌شن، به جای اینکه با اون بجنگن و ازش عبور کنن، به چیزی پناه می‌برن که کار رو براشون بسیار آسون‌تر می‌کنه.»

 تا ماه نوامبر، ویلیامز تخمین زد که حداقل نیمی از دانشجویانش از هوش مصنوعی برای نوشتن مقالات خود استفاده می‌کنند. تلاش برای صحت‌سنجی نیز بی‌معنی بود. ویلیامز هیچ اعتقادی به آشکارسازهای هوش مصنوعی نداشت و استادی که در کلاس تدریس می‌کرد، به او دستور داد که مقالات تکی، حتی مقالاتی که به وضوح توسط هوش مصنوعی اصلاح شده بودند را رد نکند. ویلیامز گفت: «هر بار که این موضوع را با استاد مطرح می‌کردم، این حس را داشتم که او قدرت ChatGPT را دست کم می‌گیرد و موضع دانشکده نیز این بود که «این یک سراشیبی لغزنده است و ما واقعاً نمی‌توانیم ثابت کنیم که آنها از هوش مصنوعی استفاده می‌کنند.» به گفته ویلیامز، «به من گفته شد که بر اساس چیزی که مقاله در صورت تلاش واقعی برای نوشتن یک مقاله به دست میاره، نمره بدم. بنابراین، من به افراد بر اساس توانایی‌شون در استفاده از ChatGPT نمره می‌دادم.»

سیاست «تلاش واقعی برای نوشتن یک مقاله» مقیاس نمره‌دهی ویلیامز را خراب کرد. اگر او به مقاله‌ای قوی که واضحاً با هوش مصنوعی نوشته شده بود، نمره B می‌داد، به مقاله‌ای که توسط کسی نوشته شده بود که واقعاً مقاله خود را نوشته بود اما به قول خودش «یک مقاله تقریباً بی‌سوادانه» را ارائه داده بود، چه نمره‌ای باید می‌داد؟ این سردرگمی برای ویلیامز در مورد آموزش، منجر شد تا در پایان ترم، او به قدری سرخورده شود که تصمیم بگیرد تا تحصیلات تکمیلی را به کلی رها کند: «ما در نسلی جدید، در زمانی جدید هستیم و من فکر نمی‌کنم این کاری باشه که بخوام انجام بدم.»

تصور عمومی ایده‌آل از دانشگاه به عنوان مکانی برای رشد فکری و جایی که دانشجویان با ایده‌های عمیق و ژرف درگیر می‌شوند، مدت‌ها قبل از ChatGPT از بین رفته بود. ترکیب هزینه‌های بالا و اقتصاد «برنده همه چیز را می‌برد»، باعث شده که دانشگاه به عنوان یک معامله یا وسیله‌ای برای رسیدن به هدف به نظر برسد. (در یک نظرسنجی اخیر، شرکت حسابداری Deloitte دریافت که تنها کمی بیش از نیمی از فارغ التحصیلان دانشگاه، معتقدند که تحصیلاتشان ارزش ده‌ها هزار دلار هزینه سالانه را دارد، در مقایسه با فارغ التحصیلان مدارس فنی و حرفه‌ای که ۷۶ درصد آنها چنین اعتقادی داشتند.) به نوعی، سرعت و سهولتی که هوش مصنوعی ثابت کرد قادر به انجام کارهای سطح دانشگاه با آن است، به سادگی فساد را در هسته آموزش آشکار کرد.

نموداری از تغییرات تعداد توکن‌های پردازش‌شده در مدل‌های سرویس ChatGPT؛ تعداد توکن‌های پردازش‌شده پس از پایان سال تحصیلی با کاهش شدیدی مواجه بوده است.

مسئله فقط دانشجویان نیستند؛ چندین پلتفرم و سرویس، اکنون ابزارهایی را برای ارائه بازخورد تولید شده توسط هوش مصنوعی در مورد مقالات دانشجویان ارائه می‌دهند. این امر، احتمال این که هوش مصنوعی اکنون در حال ارزیابی مقالات تولید شده توسط هوش مصنوعی باشد را افزایش می‌دهد و کل تمرین و تکلیف‌های دانشگاهی را به مکالمه‌ای بین دو ربات (یا حتی فقط یک ربات) کاهش می‌دهد.

سال‌ها طول خواهد کشید تا بتوانیم به طور کامل بفهمیم که همه اینها، چه تاثیری بر مغز دانش‌آموزان و دانشجویان می‌گذارد. برخی تحقیقات اولیه، نشان می‌دهد که وقتی دانش‌آموزان وظایف فکر کردنی خود را به چت‌بات‌ها واگذار می‌کنند، ظرفیت آنها برای حافظه، حل مسئله و خلاقیت ممکن است آسیب ببیند. مطالعات متعددی که در سال گذشته منتشر شده‌اند، استفاده از هوش مصنوعی را با زوال مهارت‌های تفکر انتقادی مرتبط دانسته‌اند. یکی از آنها نشان داده است که این اثر، در شرکت‌کنندگان جوان‌تر پژوهش برجسته‌تر است. در ماه فوریه، مایکروسافت و دانشگاه کارنگی ملون، مطالعه‌ای را منتشر کردند که نشان می‌داد اعتماد افراد به هوش مصنوعی مولد، با کاهش تلاش برای تفکر انتقادی مرتبط است. به نظر می‌رسد اثر نهایی، اگر کاملاً شبیه به انیمیشن دیستوپیایی Wall-E نباشد، حداقل یک سازماندهی دوباره و قابل توجه از تلاش‌ها و توانایی‌های افراد است. همه اینها نگران‌کننده‌تر خواهد بود؛ اگر این واقعیت را اضافه کنید که هوش مصنوعی، ناقص است؛ یعنی ممکن است خروجی آن به چیزی متکی باشد که در واقعیت نادرست است یا حتی کاملاً از خودش ساخته است. با تأثیر مخربی که رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی بر توانایی نسل زد در تشخیص واقعیت از روایات ساخته ذهن داشته‌اند، مشکل ممکن است بسیار بزرگتر از هوش مصنوعی مولد باشد. «اثر فلین» به افزایش مداوم نمرات بهره هوشی از نسلی به نسل دیگر اشاره دارد که سابقه آن به دهه ۱۹۳۰ میلادی برمی‌گردد. شیب این افزایش از حدود سال ۲۰۰۶ شروع به کند شدن و در برخی موارد، معکوس شدن نموده است. رابرت استرنبرگ، استاد روانشناسی دانشگاه کرنل، در مصاحبه‌ای به رسانه گاردین گفت: «بزرگترین نگرانی در این دوران هوش مصنوعی مولد، این نیست که ممکنه خلاقیت یا هوش انسان رو به خطر بیندازد، بلکه اینه که در حال حاضر این اتفاق افتاده.»

اورین استارن، استاد دانشگاه دوک، در نوشته اخیر خود با عنوان «نبرد شکست‌خورده من علیه تقلب هوش مصنوعی» با استناد به نقل قولی که اغلب به دبلیو. اچ. آدن – شاعر انگلیسی – نسبت داده می‌شود، نوشت: «زبان مادر تفکر است، نه خدمتکار آن». اما فقط نوشتن نیست که تفکر انتقادی را توسعه می‌دهد. مایکل جانسون، معاون آموزشی دانشگاه A&M تگزاس، گفت: «یادگیری ریاضی بر توانایی شما برای تحلیل سیستماتیک یک فرایند در حل مسئله تاثیر داره. حتی اگر قرار نیست در حرفه خود از جبر یا مثلثات یا حساب دیفرانسیل و انتگرال استفاده کنید، از این مهارت‌ها برای زمانی که چیزها منطقی به نظر نمی‌رسند، استفاده خواهید کرد.» نوجوانان از سختی‌های ساختار یافته، چه ریاضیات جبری باشد و چه کارهای خانه، سود می‌برند. آنها از طریق این وظایف، عزت نفس و اخلاق کاری را در خود ایجاد می‌کنند. به همین دلیل است که جاناتان هایدت، روانشناس اجتماعی، بر اهمیت یادگیری کودکان برای انجام کارهای سخت استدلال کرده است، چیزی که فناوری، اجتناب از آن را بی‌نهایت آسان‌تر می‌کند. سم آلتمن، مدیرعامل OpenAI، نگرانی‌ها در مورد استفاده از هوش مصنوعی در دانشگاه را کوته‌بینانه دانسته، ChatGPT را صرفاً «ماشین‌حسابی برای کلمات» توصیف کرده و گفته است که «تعریف تقلب باید تکامل یابد». آلتمن، دانشجوی انصرافی استنفورد، سال گذشته گفت: «نوشتن مقاله به روش قدیمی دیگه معنی خاصی نداره». اما او در سخنرانی خود در کمیته نظارت مجلس سنا بر فناوری در سال ۲۰۲۳، به تردیدهای خود اعتراف کرد: «من نگرانم که با بهتر و بهتر شدن مدل‌ها، کاربرها فرق بین یک مقاله با زبان انسان و زبان ربات رو کمتر و کمتر تشخیص بدن.» OpenAI از بازاریابی برای دانشجویان دانشگاه نیز شرمی نداشته است. این شرکت اخیراً حساب ChatGPT پلاس را که معمولاً اشتراک ۲۰ دلاری در ماه دارد، در طول امتحانات نهایی برای دانشجویان رایگان کرده است. (OpenAI ادعا می‌کند که باید به دانشجویان و معلمان، نحوه استفاده مسئولانه از آن آموزش داده شود و بر محصول ChatGPT Edu که به مؤسسات دانشگاهی می‌فروشد تأکید دارد.)

 

لی از مصاحبه‌های کاری مربوط به هک فاصله گرفته است. در ماه آوریل، او و شانموگام سرویس Cluely را راه‌اندازی کردند که صفحه کامپیوتر کاربر را اسکن کرده و به صدای آن گوش می‌دهد تا بدون نیاز به راهنمایی و پرامپت، بازخورد هوش مصنوعی و پاسخ به سوالات را بطور برخط و لحظه‌ای ارائه دهد. در اساسنامه این شرکت آمده است: «ما Cluely را ساختیم تا دیگر هرگز مجبور نباشید تنها فکر کنید». این بار، لی با یک تبلیغ تلویزیونی ۱۴۰ هزار دلاری که در آن یک مهندس نرم‌افزار جوان (با بازی لی)، از Cluely نصب‌شده روی عینک خود برای دروغ گفتن در قرار اول با یک زن بزرگ‌تر استفاده می‌کند. وقتی قرار به سمت خراب شدن می‌رود، Cluely به لی پیشنهاد می‌دهد که «در مورد کارهای هنری آن خانم صحبت کن» و اسکریپتی را برای گفتن او فراهم می‌کند. لی از روی عینکش می‌خواند: «من پروفایل هنری شما و نقاشی با لاله‌ها را دیدم. شما زیباترین دختر تاریخ هستید». 

قبل از راه‌اندازی Cluely، لی و شانموگام ۵.۳ میلیون دلار از سرمایه‌گذاران جمع‌آوری کردند که به آنها اجازه داد دو برنامه‌نویس – دوستانی که لی در کالج منطقه‌ای با آنها آشنا شده بود (هیچ مصاحبه شغلی یا معماهای LeetCode لازم نبود) – را استخدام کرده و به سانفرانسیسکو نقل مکان کنند. چند روز پس از راه‌اندازی Cluely، وقتی با هم صحبت کردیم، لی در شرف گرفتن کلید ساختمان فضای کار جدیدش بود. او Cluely را روی رایانه خود اجرا می‌کرد. در حالی که Cluely هنوز نمی‌تواند پاسخ‌های بدون آمادگی قبلی را از طریق عینک افراد ارائه دهد، ایده نهایی این است که در آینده نزدیک، روی یک دستگاه پوشیدنی اجرا شده و همه چیز را در محیط شما ببیند، بشنود و واکنش نشان دهد. لی با قاطعیت گفت: «سپس، در نهایت، همه‌چیز فقط در مغز شماست». در حال حاضر، لی امیدوار است که مردم از Cluely برای ادامه محاصره آموزش توسط هوش مصنوعی استفاده کنند. او گفت: «ما قصد داریم امتحانات LSAT دیجیتال؛ GRE دیجیتال؛ تمام تکالیف دانشگاهی، آزمون‌ها و امتحانات را هدف قرار دهیم. این به شما این امکان را می‌دهد که تقریباً در همه‌چیز تقلب کنید».

سلام، لطفا برای من یک مدرک دانشگاهی بساز (قسمت اول)

این نوشته، ترجمه‌ای از مقاله نوشته‌شده توسط جیمز د. والش در مجله نیویورک تحت عنوان «همه دارند کالج را با تقلب می‌گذرانند» است.

در پاییز سال گذشته، «چانگین روی لی» موفق شد به دانشگاه کلمبیای آمریکا راه پیدا کرده و سپس – طبق اعتراف خودش – تقریباً برای انجام تمام تکالیف خود از هوش مصنوعی استفاده کند. بعنوان یک دانشجوی علوم کامپیوتر، او وابستگی نسبتا زیادی به هوش مصنوعی برای کلاس‌های برنامه‌نویسی خود داشت: «فقط هرچی بود رو با یه پرامپت به ChatGPT می‌دادم و هرچی اون بهم می‌داد رو تحویل می‌دادم.» طبق تخمین لی، هوش مصنوعی هشتاد درصد از تمام تکالیف و گزارش‌هایی که او تحویل می‌داد را انجام داده بود: «توی آخرین مرحله، خودم هم یه چیزایی اضافه می‌کردم. در حقیقت بیست درصد از انسان بودنم رو بهش اضافه می‌کردم».

ورود لی به دانشگاه کار آسانی نبود؛ در سال آخر دبیرستان، او برای ورود به دانشگاه هاروارد اقدام کرد و به گفته خودش، از این دانشگاه پذیرش نیز گرفت؛ اما این پذیرش، به دلیل تعلیق او از دبیرستان (به دلیل خروج غیرمجاز از مکان کمپ کردن در یک اردوی تفریحی) پس گرفته شد. در سال بعد، او برای ورود به ۲۶ دانشگاه مختلف اقدام کرد که موفق به ورود به هیچ‌کدام از‌ آنها نشد. در نتیجه، او سال بعدی خود را در کالج‌های منطقه‌ای گذراند و در سال دوم تحصیل خود، برای ورود به دانشگاه کلمبیا اقدام نموده و موفق نیز شد. پس از ورود به این دانشگاه، او نگرانی چندانی بابت معدل خود نداشت: «عموما تکالیف دانشگاهی، خیلی چیزای بدردبخور و مرتبطی نیستن. بیشترشون رو میشه با هوش مصنوعی دور زد؛ و منم هیچ تمایلی به انجام دادنشون نداشتم». در شرایطی که باقی دانشجویان تلاش می‌کردند تا خود را با برنامه درسی سخت و سطح بالای این دانشگاه وفق دهند، لی از هوش مصنوعی استفاده می‌کرد تا با حداقل تلاش، مسیر خود را از بین آنها پیدا کند. وقتی از او پرسیدم که چرا او خود را به این اندازه از دردسر انداخت تا بتواند وارد چنین دانشگاه رده‌بالایی شود و بعد از آن، بخواهد این‌چنین آن را جدی نگیرد، گفت: «چون این بهترین جا برای ملاقات با همسر آینده‌ات و کسی که قراره باهاش یه شرکت تأسیس کنی به حساب میاد».

تا پایان اولین ترم، لی یکی از این دو مورد را انجام داده بود؛ او با «نیل شانموگام»، دانشجوی سال اولی مهندسی آشنا شد و این دو به کمک یکدیگر، ایده‌های مختلفی برای چند استارت‌آپ را توسعه دادند: یک اپلیکیشن دوست‌یابی برای دانشجویان دانشگاه کلمبیا، یک اپلیکیشن فروشگاهی برای فروشندگان مشروبات الکلی، و یک اپلیکیشن مخصوص جزوه‌برداری؛ هیچ‌کدام از این ایده‌ها، به نتیجه نرسیدند. اینجا بود که یک ایده جدید به ذهن لی رسید: به عنوان یک برنامه‌نویس، او نزدیک به ۶۰۰ ساعت اعصاب‌خردکن را در سایت Leetcode، پلتفرمی برای آزمودن برنامه‌نویسان توسط شرکت‌ها در آزمون‌های استخدام و جذب کارآموز، گذرانده بود. لی، مانند خیلی دیگر از برنامه‌نویسان جوان، سوال‌ها و تسک‌های این پلتفرم را طاقت‌فرسا و بیهوده برای کار اصلی‌ای که برنامه‌نویسان قرار است انجام دهند می‌دانست. اصلا همه این کارها برای چه بود؟ چه می‌شد اگر برنامه‌ای وجود داشت که حین آزمون، هوش مصنوعی را از آزمون‌گیرنده در مرورگر اینترنت آنها پنهان می‌کرد و آنها می‌توانستند به صورت دزدکی، سوالات خود را حین آزمون به هوش مصنوعی بدهند؟

چند ماه بعد، لی و شانموگام ابزاری مخصوص همین کار توسعه دادند. سایت آنها که Interview Coder نام داشت، بنری در صفحه اول خود داشت که چنین خوانده می‌شد: «لعنت به لیت‌کد». لی ویدیویی از خودش در یوتیوب منتشر کرد که از این ابزار، برای تقلب در آزمون استخدامی شرکت آمازون استفاده کرده بود (که اتفاقا از آنها پیشنهاد کار نیز گرفت؛ اما آن را رد کرد). یک ماه بعد، لی به اداره «یکپارچگی آموزشی دانشگاه کلمبیا» احضار شد. معاونت دانشگاه، او را وارد یک دوره عفو مشروط انضباطی کرد؛ چرا که به عقیده کمیته دانشگاه، لی «تبلیغ به استفاده از ابزار تقلب» کرده بود و «به دانشجویان نیز امکان استفاده از این ابزار را داده بود».

به عقیده لی، این که دانشگاه کلمبیا، دانشگاهی که با شرکت سازنده ChatGPT، یعنی OpenAI، قرارداد رسمی همکاری داشته و در عین حال، او را به دلیل نوآوری با هوش مصنوعی مجازات کند، مسخره و مضحک بود. هرچند، با وجود این که سیاست این دانشگاه در رابطه با هوش مصنوعی، مانند خیلی از دانشگاه‌های دیگر، ممنوع کردن دانشجویان از استفاده از هوش مصنوعی (مگر با اجازه صریح استاد بود)، به گفته لی او دانشجویی را نمی‌شناخت که برای تقلب از هوش مصنوعی استفاده نکند. به عقیده لی، این پدیده لزوما چیز بدی نبود: «به نظرم ما فقط چند سال یا حتی چند ماه با دنیایی که استفاده از ChatGPT توش تقلب محسوب نشه فاصله داریم».

در ژانویه ۲۰۲۳، تنها دو ماه پس از انتشار ChatGPT توسط OpenAI، یک نظرسنجی از هزار دانشجو نشان داد که نزدیک به نود درصد آنها از این چت‌بات برای کمک گرفتن در تکالیف خود استفاده کرده بودند. در اولین سال انتشار، آمار بازدید ماهانه ChatGPT تا شروع تعطیلات تابستانی، رشد ثابت ماهانه‌ای به خود دید. استادها و دستیاران آموزشی آنها به طور فزاینده‌ای با مقالات و گزارش‌هایی روبرو می‌شدند که پر از جمله‌بندی‌های بی‌احساس و ربات‌گونه – اگرچه از لحاظ گرامری بی‌نقص – بودند. دو سال و نیم بعد، دانشجویان دانشگاه‌های برتر، دانشگاه‌های دولتی، موسسه‌ها و … در تمامی مراحل آموزش خود به هوش مصنوعی تکیه دارند. چت‌بات‌های هوش مصنوعی مولد، حین کلاس‌ها برای دانشجویان جزوه می‌نویسند، آزمون‌ها و تکالیف آنها را ارزیابی می‌کنند، رمان‌ها و کتاب‌های مختلف را خلاصه می‌کنند و برای مقالات و گزارش‌های آنها، ایده‌پردازی و بارش فکری نیز انجام می‌دهند. دانشجویان STEM (رشته‌های مربوط به علوم پایه، فناوری، مهندسی و پزشکی) از هوش مصنوعی برای خودکار نمودن پژوهش‌ها و تحلیل‌های خود و همچنین، گذر ساده از بین برنامه‌نویسی‌های پیچیده و وظایف مربوط به دیباگ کردن کد استفاده می‌کنند.

تقلب کردن در درس‌ها، مفهوم و اتفاق تازه‌ای نیست؛ اما در حال حاضر، به قول خود دانشجوها، «سقفی که قبلا برای تقلب وجود داشت، منفجر شده». چه کسی می‌تواند در برابر ابزاری که انجام تمام تکالیف را بدون عواقب خاصی آسان‌تر می‌نماید، مقاومت کند؟ تروی جالیمور – شاعر، فیلسوف و استاد اخلاقیات در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا – پس از گذراندن دو سال گذشته به تصحیح کردن تکالیف ساخته‌شده توسط هوش مصنوعی، چنین اذعان داشت: «تعداد بسیاری از دانشجویان مدرک دانشگاهی خود را دریافت می‌کنند و وارد بازار کار می‌شوند؛ در حالی که اساسا بی‌سواد هستند. هم به معنای واقعی کلمه، و هم به معنای نداشتن هیچ درکی از گذشته و فرهنگ خود یا دیگران». این وضعیت، شاید زودتر از چیزی که فکر می‌کردیم فرا رسیده باشد؛ چرا که در لحظه نگارش این متن، قریب به نیمی از دانشجویان، تجربه گذراندن دانشگاه بدون دسترسی به هوش مصنوعی مولد را نداشته‌اند. «هوش مصنوعی داره فرایند یادگیری رو مدار کوتاه می‌کنه؛ و به سرعت هم داره این کار رو انجام میده.»

قبل از انتشار ChatGPT در نوامبر ۲۰۲۲، آمار تقلب به بیشترین حد خود رسیده بود. در آن زمان، بسیاری از دانشجویان از دبیرستان به‌صورت مجازی و از راه دور فارغ التحصیل شده بودند؛ در شرایطی که کسی بر آنها نظارت نداشت و آنها نیز از ابزارهایی مانند Chegg و Course Hero نیز نهایت استفاده را می‌بردند. این شرکت‌ها خود را به عنوان منابع آنلاین و نامحدود برای کتاب‌ها و محتویات آموزشی تبلیغ می‌کردند؛ در حالی که اصولا برای تقلب به کار می‌رفتند. با پرداخت ۱۵.۹۵ دلار در ماه، Chegg این قول را به کاربران می‌داد که در عرض ۳۰ دقیقه و با مشارکت بیش از ۱۵۰ هزار نفر، بتواند به تکالیف و سوالاتی که کاربران در آن آپلود می‌کنند، پاسخ دهد. با انتشار ChatGPT، حالا دانشجویان به یک ابزار سریع‌تر و تواناتر دسترسی داشتند.

معاونین و مسئولان مؤسسات آموزشی نیز قادر به انجام کاری نبودند. عملا هیچ راهی برای ممنوع کردن استفاده از ChatGPT به طور کامل وجود نداشت. در نتیجه، آنها تصمیم را بر عهده استادها و معلم‌ها گذاشتند. برخی از دانشگاه‌ها، آن را پذیرفته و حتی با توسعه‌دهندگان مختلف همکاری کردند تا چت‌بات‌های مخصوص خود را توسعه دهند؛ اما در نهایت، قانون‌گذاری برای آن کار راحتی نبود. تا چه سطحی می‌شد استفاده از هوش مصنوعی را مجاز دانست؟ آیا می‌توان دانشجویان را مجاز نمود که با صحبت با هوش مصنوعی، بتوانند ایده بگیرند؛ اما به شرطی که از آن نخواهند تا تک‌تک جملات تکالیف را نیز بنویسد؟

این روزها، استادها عموما استفاده از هوش مصنوعی را برای درس‌های خود مجاز اعلام می‌کنند؛ به شرطی که دانشجویان با آن مانند منابع دیگر برخورد کرده و در صورت استفاده از آن، هوش مصنوعی را به عنوان منبع خود معرفی نمایند؛ یا حتی پا را فراتر گذاشته و دانشجویان را مجبور می‌کردند که سابقه صحبت خود با هوش مصنوعی در رابطه با تکلیف مربوطه را نیز ارائه دهند. دانشجویان گاهی ممکن بود بطور ناخواسته مرتکب تخلف شوند؛ چرا که حتی در صورت عدم درخواست مستقیم از هوش مصنوعی برای انجام تکالیف، ممکن بود آنها از طریق صحبت‌های رد و بدل شده، ناخودآگاه تقلب کرده و ندانند که درخواست از هوش مصنوعی برای تمیز کردن یک پیش‌نویس یا پیدا کردن یک منبع معتبر برای رفرنس دادن نیز تقلب محسوب می‌شود. بیشتر اساتید مربوط به نویسندگی، معتقد هستند که استفاده دانشجویان از هوش مصنوعی به طرز وحشتناکی قابل تشخیص و «تابلو» است. شاید بعضی وقت‌ها بتوان یک الگو و روان بودن خاص در زبان مقاله یا نحوه جمله‌بندی‌ها پیدا کرد؛ اما بیشتر وقت‌ها، نوشته‌های آنها شلخته و مکانیکی است. کلمه‌های خاص و کم‌استفاده، چند بار در متن‌ها دیده می‌شوند. استدلال‌ها و ضد استدلال‌ها، فقط به نحوی خاص که پیام اصلی متن را تکرار کنند ارائه می‌شوند. حتی بعضی وقت‌ها این استفاده واضح‌تر هم می‌شود؛ چرا که بعضی متن‌های تحویل‌داده‌شده با این جمله شروع می‌شود: «من به عنوان یک هوش مصنوعی، برنامه‌نویسی شده‌ام تا…»

با این حال، اگرچه اساتید ممکن است فکر کنند که در تشخیص نوشته‌های تولید شده توسط هوش مصنوعی مهارت دارند، مطالعات نشان داده‌ که در واقعیت اینطور نیست. یکی از این مطالعات که در ژوئن ۲۰۲۴ منتشر شد، از پروفایل‌های جعلی دانشجویان برای قرار دادن تمام کارهای تولید شده توسط هوش مصنوعی در برگه‌های نمره‌دهی اساتید در یک دانشگاه بریتانیایی استفاده کرد. اساتید نتوانسته بودند ساخته شدن ۹۷ درصد آنها توسط هوش مصنوعی را تشخیص دهند. از زمان راه‌اندازی ChatGPT تا الان، ظرفیت هوش مصنوعی برای نوشتن مقاله‌های شبیه به انسان، بهتر و بهتر شده است. به همین دلیل است که دانشگاه‌ها از آشکارسازهای هوش مصنوعی مانند Turnitin استفاده می‌کنند که از هوش مصنوعی، برای تشخیص الگوهای مختلف در متن تولید شده توسط هوش مصنوعی استفاده می‌کند. آشکارسازها، پس از ارزیابی یک بلوک متن، درصد امتیازی را ارائه می‌دهند که نشان دهنده احتمال تولید آن مقاله توسط هوش مصنوعی است. دانشجویان در مورد اساتیدی صحبت می‌کنند که شایعه شده است آستانه‌های خاصی (مثلا ۲۵ درصد) دارند که بالاتر از آن، یک مقاله ممکن است به عنوان نقض قانون اخلاق و تخلف علامت‌گذاری شود؛ اما حتی یک استاد – در مدارس دولتی بزرگ یا مدارس خصوصی کوچک، نخبه یا … – پیدا نشده است که به اجرای چنین سیاستی اعتراف کرده باشد. به نظر می‌رسید بیشتر آنها تسلیم این باور شده بودند که آشکارسازهای هوش مصنوعی، در حقیقت کار نمی‌کنند. علاوه بر این، آشکارسازهای مختلف هوش مصنوعی، نرخ موفقیت بسیار متفاوتی نیز دارند و در مجموع، در این رابطه داده‌های متناقض زیادی وجود دارد.

البته راه‌های آسان زیادی برای فریب دادن اساتید و تشخیص‌دهنده‌ها وجود دارد. دانشجویان پس از استفاده از هوش مصنوعی برای نوشتن یک مقاله، همیشه می‌توانند آن را با صدای خودشان بازنویسی کرده یا به آن غلط‌های املایی اضافه کنند؛ یا حتی می‌توانند از هوش مصنوعی بخواهند که این کار را برایشان انجام دهد. یکی از دانشجویان در تیک‌تاک گفته بود که پرامپت مورد علاقه‌اش این است: «آن را به عنوان یک دانشجوی سال اولی بنویس که کمی کودن است». دانشجویان همچنین می‌توانند پاراگراف‌های تولید شده توسط هوش مصنوعی را از طریق سایر هوش‌های مصنوعی که برخی از آنها «اصالت» خروجی‌های خود را تبلیغ می‌کنند، دستکاری کرده یا مقاله‌های گذشته خود را آپلود کنند تا هوش مصنوعی را با صدای خود آموزش دهند. اریک، دانشجوی سال دوم دانشگاه استنفورد، گفت: «آنها واقعا در دستکاری سیستم‌ها خوب هستند. شما یک پرامپت را در ChatGPT قرار می‌دهید، سپس خروجی را در یک سیستم هوش مصنوعی دیگر قرار می‌دهید، سپس آن را در یک سیستم هوش مصنوعی دیگر قرار می‌دهید. در آن مرحله، اگر خروجی نهایی را در یک سیستم تشخیص هوش مصنوعی قرار دهید، درصد تشخیص هوش مصنوعی استفاده‌شده هر بار کاهش می‌یابد». بیشتر اساتید به این نتیجه رسیده‌اند که متوقف کردن سوءاستفاده‌ گسترده از هوش مصنوعی، به چیزی بیش از نظارت صرف بر موارد فردی نیاز دارد و احتمالا به معنای بازنگری اساسی در سیستم آموزشی برای در نظر گرفتن دانش‌آموزان به صورت جامع‌تر خواهد بود.

چقدر به نظرسنجی در مورد کسب و کارها اهمیت می‌دیم؟

دو روز پیش از طرف اپل یه ایمیل برام اومد که بیا در مورد آیپدت یه پرسشنامه سطح رضایت پر کن. به طور کلی من خیلی سعی می‌کنم مشتری خوبی از نظر دادن فیدبک باشم. چه سرویس ایرانی چه سرویس خارجی. خیلی برام عجیب بود که چرا بعد از گذشتن سه سال از خریدن آیپد اومده بود این ایمیل رو داده بود. چیزی که برام خیلی جالب بود، سوال‌هایی پرسیده بود که دقیقا من بهشون دقت کرده بودم. به طور کلی من وقتی می‌خوام از یه دیوایس استفاده کنم، طوری که توی دست قرار می‌گیره یا حمل‌پذیری و از این دست موارد برام خیلی مهمه. سوالی برام پیش می‌آد اینه که آیا اپل حرف‌هام رو شنیده بود که اینطوری سوال شخصی‌سازی شده طرح کرده بود یا واقعا یکی از مهم‌ترین اولویت‌ها برای اون‌هاست!

[در مورد سرویس‌های ایرانی هم باید بگم هر وقت از زیرمجموعه‌های اسنپ یه اس ام اس می‌آد سعی می‌کنم پر کنم یا به هر سفارش امتیاز حتما سعی می‌کنم امتیاز بدم. در این زمینه واقعا معلومه اسنپ مشتری‌مداری رو حفظ می‌کنه.]

 

اما ابتدا می‌خوام یه سری آمار حدودی از این دست پرسشنامه‌ها بدم.

  • (توی گوگل سرچ کردم و با استفاده یک سری منابع جواب how many customers answer to questionnaire رو داد)

– برای پرسشنامه‌های رضایت مشتری بین ۱۰ تا ۳۰ درصد مشتری‌ها به پرسشنامه‌ها جواب می‌دن.

– پرسشنامه‌هایی که برای بعد از خرید یه محصول فرستاده می‌شن بین ۲۰ تا ۳۰ درصد پاسخ داده می‌شن.

(سوالی پیش می‌آد برای خودم اینه که واقعا با حدود جواب ۱/۳ از مشتری‌ها آیا به داده‌هایی که می‌گیریم واقعا می‌تونیم اعتماد کنیم؟)

چه فاکتورهایی توی این درصد‌ها تاثیر داره؟

  • هر چی کوتاه‌تر باشن، درصد بازخوردگیری بالاتره (پرسشنامه در مورد آیپد واقعا بلند بود ولی خودمو مجبور کردم جواب بدم.)
  • پاداش دادن به افراد: مثلا اگر کد تخفیفی یا هر نوع جایزه‌ای بعد از تکمیل پرسشنامه به مشتری داده بشه، نرخ بالاتر می‌ره. (اما ممکنه مشکلی پیش بیاد و پر کردن بی‌حوصله افراد برای گرفتن اون پاداش باشه.
  • نوع دلیوری: ایمیل یا اس‌ام‌اس به طور معمول استفاده می‌شه و با توجه به رفتار مشتری‌ها سنجیده می‌شه. (به شخصه بخوام بگم اینقدر اس‌ام‌اس تبلیغاتی آزارم می‌ده که هر نوع اس‌ام‌اسی از این دست ممکنه از دستم در بره و من هم همیشه سعی بر فرستادن عدد ۱۱ داشتم!‌ 🙂
  • هر چی مشتری توی سرویس شما engagement بیشتری داشته باشه، احتمال پاسخگویی‌ش هم بیشتره.
  • زمانبندی درست: اگر بدونیم مشتری‌ها توی چه اوقاتی ممکنه وقت داشته باشن تا بتونن جواب بدن و ما دقیقا سر همون موقع پرسشنامه‌ رو بفرستیم، به طبع فیدبک رو راحت‌تر دریافت می‌کنیم.

وقتی به جواب دادن به این پرسشنامه‌ها اهمیت بدیم، چه اتفاقی می‌افته؟

  • نظرسنجی‌ها نقاط قوت و ضعف کسب‌وکار را نشون می‌دن و زمینه‌های بهبود را مشخص می‌کنن.
  •  با رسیدگی به نگرانی‌ها و اعمال تغییرات، کسب‌وکار ارزش مشتریان را نشون می‌ده و وفاداری را افزایش می‌دن.
  • مشتریان راضی، کسب‌وکار را به بقیه توصیه می‌کنن و منجر به جذب مشتریان جدید و افزایش درآمد می‌شن.
  • درک ترجیحات مشتریان برای سفارشی‌سازی محصولات، خدمات و بازاریابی.
  •  ارائه بینش برای انطباق با انتظارات مشتریان و تغییرات بازار.
  • حل سریع مشکلات منفی، از مهاجرت مشتریان به رقبا جلوگیری می‌کنه.
  • داده‌ها برای تصمیمات آگاهانه در توسعه محصول، بازاریابی و بهبود خدمات مفیدن.

 

 

 

تامین مالی زنجیره تامین و کاربرد‌های آن

یه موقعی که دبیرستانی بودم و افتاده بودم توی فضای استارتاپی و اینجور چیزا، با یکی از دوست‌ها‌ی برادرم آشنا شدم که توی کرمون برای کاردرستی‌ش معروف بود. اواخر دبیرستان که حدودی به این نتیجه رسیده بودم برم مهندسی صنایع، فهمیدم ایشون هم مهندسی صنایع خونده. برام جالب‌تر شد که دقیقا یه نفر که مهندسی صنایع خونده چه کار می‌تونه بکنه که در کنارش تکنولوژی هم وجود داشته باشه. الان که تقریبا آخرای تحصیلم هست، بهم معرفی کرد که داره یکی از به‌روزترین ابزارهای تامین مالی رو توی ایران اجرا می‌کنه.

 

(توی نوشتن این مقاله از چت جی‌پی‌تی و سایت اینوستوپدیا کمک گرفتم، تا حالا به این صورت که لینک مقاله رو بدم و بگم ترجمه کنه انجام نداده بودم و جزئی‌تر بوده. سعی هم کردم لحن متن یک دست بمونه.)

 

تعریف زنجیره تامین:

سیستمی متشکل از سازمان‌ها، افراد، فعالیت‌ها، اطلاعات و منابعی هست که توی عرضه یه محصول یا خدمت به مصرف‌کننده دخیل هستند.

 

مقدمه:

بخوام اول یه خلاصه از این رویکرد بگم اینه که بهش می‌گن Supply Chain Finance و به فارسی ترجمه می‌شه «تامین مالی زنجیره تامین». در واقع می‌آد با استفاده از یه سری سیستم‌ یکپارچه نرم‌افزاری بین تامین‌کننده تا خرده‌فروش، نقد شوندگی برای تامین‌کننده را سریع‌تر و پرداخت مشتری را به تعویق می‌اندازه. در واقع انتهای این زنجیره همان BNPL (الان بخر بعدا پرداخت کن) انجام می‌شه.

 

ساز و کار دقیق‌تر با مثال:

وقتی یک تامین‌کننده می‌خواد کالا یا خدماتی را که داره، به خریدار (که یک شرکت بزرگ معمولا هست) ارسال کنه، یه صورتحساب صادر می‌کنه که توسط خریدار باید تایید بشه. اینجا یک موسسه مالی مثل بانک واسطه می‌شه، پول تامین کننده را به صورت نقد و معمولا با تخفیف پرداخت می‌کنه و منتظر می‌مونه تا موعد مقرر بیاد تا خریدار همون پول را به بانک (شاید با بهره پایین) برگردونه.

 

  • مزایایی که برای بازیگران زنجیره تامین به وجود می‌آد:
  • برای فروشندگان: بهبود گردش نقدی، کاهش ریسک نکول (احتمال عدم بازپرداخت توسط وام‌گیرنده)، و دسترسی سریع‌تر به پول نقد.
  • برای خریداران: افزایش مهلت پرداخت بدون ایجاد فشار بر تأمین‌کننده و تقویت روابط تأمین.
  • برای کل زنجیره تأمین: کاهش هزینه‌های مالی، افزایش شفافیت و بهبود همکاری.
  • هر سیستم یکپارچه‌ای در ابتدا با یه سری محدودیت‌ها و چالش‌ها دست و پنجه نرم می‌کنه:
  • نیاز مبرم به زیرساخت فناوری مناسب برای اجرای خودکار فرآیندها
  • وابستگی به اعتبار خریدار برای نرخ‌های مناسب (اعتبار خریدار خیلی جاها به موجودی انبار خودش بستگی داره)
  • پیچیدگی در یکپارچه‌سازی با سیستم‌های موجود سازمانی

 

  • در مورد پیچیدگی در یکپارچه‌سازی یه مثال عینی می‌تونم بزنم:

یه شرکت ساخت قطعات خودرو وجود داره، اون‌ها یه سری بازاریاب، انباردار و حسابدار دارن که در واقع اپراتورهای این نرم‌افزاری هستن که قراره کار یکپارچه سازی را انجام بده. بازاریاب باید با هر خرده فروشی که مشتری‌ش هستن هماهنگ باشه که سریع بتونه جنس خرده فروش رو جور کنه. بازاریاب باید برای اینکه کالاها را از انباردار بگیره، هماهنگ باشه تا بتونه کالاها رو به میزان تقاضای خرده فروشان و به تبع اون به مشتریان بفروشه. وقتی کالاها دارن از انبار خارج می‌شن تا فروخته بشن، حسابدارها باید دقیق حواسشون رو جمع کنن که یه رقم این طرف و اون طرف نشه. اگر یه سیستم یکپارچه وجود داشته باشه، تمام این کارها با روند راحت‌تر و شفاف‌تری جلو می‌ره.

 

در واقع حداقل تا جایی من دیدم هنوز هم بعضی جاها این کارا رو کاغذی انجام می‌دن و حالا اگر یکم پیشرفته باشه، نرم‌افزارهای مجزا دارن. وقتی سیستم یکپارچه باشه، کار در نهایت راحت‌تر می‌شه ولی اولش چالش به وجود می‌آد. چالش اصلی اینه که حسابدار حاضر نیست منعطف باشه که با یه نرم‌افزار دیگه (چه بسا ساده‌تر) کار کنه. به طور کلی می‌شه گفت تا اینکه مهاجرت کنیم به اون نوع نرم‌افزار خودش کار بزرگیه. باید یه زیرساخت باشه تا بشه اون رو توسعه داد ولی اگه نشه از ای‌پی‌آی بقیه نرم‌افزارها برای یکپارچه سازی استفاده کرد، مجبور به پیاده سازی یه سیستم داخلی هستیم یا اینکه یه سرویس وجود داشته باشه که این خدمات را ارائه بده و شخصی سازی کنه.

گروه بزرگ ویرجین و ارتباط آن با علایق من

اولین بار که به دوبی مال سر زده بودم، یک فروشگاه توجه من را خیلی جلب خودش کرد. با توجه به اینکه نزدیک یکی از درب‌های ورود هم بود و استایل قرمز و سفید هم داشت، بیشتر جلب توجه می‌کرد.

پر از کاست‌هایی از آلبوم‌های خواننده‌های معروف (هم قدیمی هم جدید)، پر از واینیل، تیشرت، کتاب و کالاهای شبیه به اینها. می‌شد ساعت‌ها در همان یک فروشگاه وقت گذاشت و سیر نشد!

در واقع یکی از چند فروشگاه اصلی باقیمانده از «ویرجین مگا استور» رو دارم توصیف می‌کنم! در مورد این فروشگاه که بیشتر سرچ کردم فهمیدم در دهه هفتاد میلادی «ریچارد برنسون» (وبلاگ ریچارد برنسون) این نوع فروشگاه را تاسیس و بعد از مدتی در تمام دنیا شعبه داشته که حدود سال‌های ۲۰۰۷ یا ۲۰۰۸ به مشکل‌هایی می‌خورند و الان فقط در خاورمیانه و آفریقای شمالی شعبه دارند. اصلی‌ترین چالش‌های آن‌ها هم جابجایی شعب در جاهایی که گران‌تر تمام می‌شدند، تغییر سلیقه مخاطب به استفاده از سرویس‌های آنلاین و کمتر شدن سهم آن‌ها از بازار بود!

اسم ویرجین هم از یک جلسه بارش فکری آمده بود که اول‌های کارش با شریک‌ش به ذهنشان رسیده بود. دلیلش هم این بود آن‌ها اول‌های کار شروع یک بیزنس بودند به مثابه «آدم‌ها ویرجین»! 🙂

تمام شرکت‌های گروه ویرجین رو می‌تونید توی این لینک به اختصار ببینید. در ادامه به صورت خلاصه و با دسته‌بندی که خودشان ارائه دادند فعالیت‌های این گروه رو توضیح می‌دم.


 

  • سرگرمی:

شامل شرط بندی مسابقات ورزشی، انتشارات (کتاب‌های مربوط به کارآفرینی و بیزنس)، بازی، مگا استور، موزیک، رادیو، رکورد لیبل

  • سلامتی و تندرستی:

ویرجین اکتیو یک سری باشگاه‌های تندرستی هستند که ۲۳۰ باشگاه در کشورهایی مثل ایتالیا، آفریقای جنوبی، استرالیا، سنگاپور، تایلند و انگلیس فعالیت می‌کنند.

  • مالی:

فعالیت ویرجین مانی به این صورت گفته شده که همه فعالیت‌های بانکی از جمله حساب‌های جاری و حساب‌های پس انداز تا حساب وام مسکن را ولی به صورت شفاف‌تر انجام می‌دهد. فضای شعب آن هم خیلی جالب به صورت خودمونی طراحی شده تا اعتماد بیشتری کسب کند.

  • مردم و سیاره (People and Planet):

به دو بخش اصلی ویرجین استارتاپ و ویرجین یونایت تقسیم می‌شود. ویرجین استارتاپ به طور کلی به استارتاپ‌ها برای منتورشیپ وجذب سرمایه کمک می‌کند. ویرجین یونایت هم به عنوان یک سازمان غیرانتفاعی در مورد چالش‌های اجتماعی مثل تغییر اقلیم و حقوق بشر فعالیت می‌کند. (من قبلا خیلی به این طور فعالیت‌های شرکت‌ها دید خوبی داشتم ولی بعضی مطالبی رو خوندم که می‌گفت بیشتر به خاطر فرار مالیاتی و سرمایه‌گذاری در بقیه فعالیت‌هایشان به طور غیر مستقیم هست. اما برام به طور دقیق اثبات نشده که واقعا می‌تونه درست باشه یا نه، پس من هنوز فکر می‌کنم به خاطر مسئولیت اجتماعی‌شان هست!)

  • تکنولوژی:

در این قسمت ویرجین سعی دارد در کشورهای مختلف پهنای باند اختصاصی یا سیم کارت ارائه دهد. ویرجین موبایل در هفت کشور لهستان، کویت، عربستان سعودی، امارات، کلمبیا، شیلی و کانادا فعالیت می‌کند!

  • سفر و فراغت:

فعالیت‌های اصلی این بخش به ایرلاین، هتل، بلیت قطار، سفر دریایی ختم می‌شود. در یک سری فرودگاه‌ها هم گیفت شاپ دارند که کالاهای متنوعی مربوط به همان کشور می‌فروشند.

  • فضایی:

ویرجین گلکتیک اولین خط فضایی تجاری جهان است و هدف ما این است که مردم سراسر جهان را با عشق، شگفتی و حیرتی که سفر فضایی ایجاد می‌کند، آشنا کنیم. ما معتقدیم که پروازهای فضایی توانایی منحصر به فردی در تغییر دیدگاه‌ها، فناوری و حتی مسیر ما به عنوان یک گونه دارند.

نکته جالبی که وجود دارد این است که اولین سفر موفق را نیز خود ریچارد برنسون و سه همکار دیگر در ۱۱ ژولای ۲۰۲۱ انجام دادند. آن‌ها به نقطه صفر جاذبه سفر کردند و برگشتند!


 

سوالی که برای خودم همیشه به وجود آمده که چگونه ریچارد برنسون این همه فعالیت را در سطح جهانی مدیریت می‌کند؟ کاش روزی دلیل دقیق موفقیتش را بفهمیم. این مصاحبه‌هایی که در یوتوب از او وجود دارد شاید بشود یک دید کلی به ما بدهد!

فعالیت‌های مختلف رایان رنولدز که او را فردی کاریزماتیک کرده

وقتی حدود ۱۴ سالم بود یک فیلم از یک سوپر هیرو به اسم ددپول منتشر شد و خیلی سر و صدا کرد. برای اینکه با موج همراه شوم، آن را دیدم. برای منی که زیاد علاقه به ژانر فانتزی نداشتم و ندارم (حتی اخیرا به فکر این افتادم که دوباره به خودم این شانس را بدهم که از هری پاتر خوشم بیاد ولی بازم شکست خوردم!) این فیلم جالب بود. می‌شه گفت دلیلش هم این بود که در این سایت نقل شده:

به بیان ساده، به این دلیل ما ددپول را دوست داریم که او بیش از هر ابرقهرمان دیگری برای ما وجود دارد. او به ما نشان می دهد که برای قهرمان شدن نیازی به استفاده مسئولانه از ابرقدرت‌ها نیست.

من هم از همان بچگی علاقه داشتم تا کمی بتوانم ته و توی یک فیلم را در بیاورم، با چند کمیک و خبرهای ددپول مواجه شدم و از همه جالب‌تر بازیگر نقش اصلی آن یعنی رایان رنولدز کانادایی بود! مثلا دیدم او هم مثل من متولد اکتبر است یا خیلی علاقه به سرمایه‌گذاری در بیزنس‌های مختلف دارد. کانادایی بودن آن هم یک جالب بودن خاصی بعدا برای من به وجود آورد چون یک سفر تفریحی-آموزشی به آنجا داشتم و فکر می‌کردم خانه دوم من قرار است آنجا باشد که بعدا پشیمان شدم!

در ادامه به این می‌پردازیم که در چه بیزنس‌هایی وارد شده و موفقیت او از چه نشأت می‌گیرد. (استفاده از مصاحبه او با وال‌استریت ژورنال)

در این مقاله، به شخصیت کاریزماتیک، هوش تجاری، و نحوه‌ی استفاده‌ی او از رسانه‌ها برای توسعه‌ی برندهای مختلف پرداخته شده است.

به طور کلی موفقیت او استفاده از خلاقیتش در کمپین‌های تبلیغاتی بوده و با استفاده از شوخ طبعی و شیوه‌های تعامل متفاوت در شبکه‌های اجتماعی باعث شده که او را نسبت به رقبا متمایز کند.

  • ورود او به دنیای تجارت:

برخلاف بسیاری از افراد مشهور که تنها نام خود را به برندهای مختلف متصل می‌کنند، رینولدز درگیر جزئیات کسب‌وکارهای خود شده و به‌طور فعال در تبلیغات و بازاریابی آن‌ها مشارکت می‌کند.

  • خرید و فروش برندها:

یکی از مهم‌ترین سرمایه‌گذاری‌های او، خرید بخشی از سهام برند Aviation Gin (برند تولید مشروبات الکلی) بود. او نه‌تنها به‌عنوان یک سرمایه‌گذار، بلکه به‌عنوان سخنگو و چهره‌ی برند نقش پررنگی ایفا کرد. کمپین‌های تبلیغاتی خلاقانه و طنزآمیز او باعث شد که این برند به سرعت محبوب شود (به طور مثال اخیرا یک ویدیو از او دیدم که یک کمپین خلاقانه با استفاده یک بازیکن بیسبال و به اسم Pinch Pitchman راه اندازی کرده!). در سال ۲۰۲۰، او این برند را با قیمتی بالغ بر ۶۱۰ میلیون دلار به شرکت Diageo (شرکت تولید مشروبات الکلی در اتریش) فروخت و همچنان در کسب‌وکار باقی ماند.

  • سرمایه گذاری در صنعت ارتباطات:

در سال ۲۰۱۹، کار متفاوتی نسبت به بقیه افراد مشهور کرد که سهام عمده این شرکت را خرید و با استفاده از شهرتش دستمزد تبلیغاتی دریافت نکرد. در ادامه با استفاده از شهرت و نفوذ رسانه‌ای خود، این شرکت را محبوب کرد که در سال ۲۰۲۳، T-Mobile آن را به قیمت ۱.۳۵ میلیارد دلار خرید که موفقیت مالی بزرگی برای او محسوب می‌شد!

  • خرید باشگاه فوتبال رکسام و تولید مستند:

او و راب مک الهنی  Wrexham AFC یک باشگاه فوتبال ولزی را در سال ۲۰۲۱ خریدند و با منتشر کردن یک مستند سریالی از آن به اسم  Welcome to Wrexham به محبوبیتش افزودند. (من این باشگاه را کم و بیش دنبال می‌کنم و خیلی پیشرفت‌های قابل توجهی در لیگی که بازی می‌کند داشته)

  • سوال آشکاری که ممکنه از خودمان بپرسیم: چگونه قرار است رایان رنولدز به مسیر تجاری خود ادامه دهد؟
    اکنون که او یک بازیگر و استراتژیست موفق در کسب‌وکار به شمار می‌رود، قطعا این موفقیت‌ها به او مزه کرده و به مسیر خود ادامه می‌دهد! اما هیچکس نمی‌داند در کدام صنعت‌های دیگر قرار است سرمایه‌گذاری کند…