شاخص‌های اقتصادی نامتعارفی که خبر از اتفاقات ناگواری می‌دهند!

توی دوران کارآموزی دانشگاه، یه روز رفتیم یه جلسه‌ای با استاد کارآموزی که در مورد تاب‌آوری اقتصادی بود. دلیل این جلسه هم جنگ دوازده‌ روزه بود! اگر بخواهیم تاب‌آوری رو توی این قالب تعریف کنیم می‌شه گفت: «توانایی یک سیستم اقتصادی برای پیش‌بینی ریسک‌ها و مقاومت در برابر ناسازگاری‌ها و بازیابی سریع بعد از شوک‌های خارجی و حتی بهتر شدن از حالت قبل» این شوک‌ها و بحران‌ها در سطح کلان می‌تونن رکود، بلایای طبیعی و تغییرات آب‌وهوایی باشن. حتی پاندمی کرونا هم که معرف حضور همه هست!

توی مسیر برگشت به شرکت، استاد کارآموزی یه سری شاخص‌های عجیب اقتصادی رو تعریف کرد که معروف‌ترینشون برای ما فارسی زبان‌ها شاخص رژ لب هست که بارها توی گروه‌های واتس اپی‌ باز نشر شده.

در ابتدا می‌خوام یه سری شاخص مهم و کاربردی رو توضیح بدم و در ادامه اون شاخص‌های نامتعارف رو توضیح خواهم داد. (در این پست بیشتر داده‌ها در مورد آمریکا هست.)

شاخص‌های اقتصادی اصلی:

تولید ناخالص داخلی (GDP) و رشد آن: تولید ناخالص داخلی (GDP) اندازه‌گیری کل ارزش کالاها و خدمات تولیدشده در یک کشور طی یک دوره زمانی معینه و نشان‌دهنده اقتصاد اون کشور هست. نرخ رشد GDP درصد تغییر اون نسبت به دوره قبلی رو نشان می‌ده و برای ارزیابی سلامت اقتصادی استفاده می‌شه.

ضریب جینی (Gini): ضریب جینی یه معیار آماری برای اندازه‌گیری نابرابری درآمد یا توزیع ثروت در یک جامعه هست که بین ۰ (برابری کامل) تا ۱ (نابرابری کامل) قرار می‌گیره. این شاخص کمک می‌کنه تا شکاف بین فقیر و غنی رو ارزیابی کنیم؛ مثلاً کشورهای اسکاندیناوی ضریب جینی پایینی (حدود ۰.۲۵) دارن که نشان‌دهنده توزیع عادلانه‌تر ثروت هست. (این اسکاندیناوی چیست که همه عالم دیوانه اوست؟)

مخارج مصرف‌کننده (Consumer Spending): این شاخص هزینه‌های افراد و خانوارها برای کالاها و خدمات غیرسرمایه‌ای مانند غذا، لباس و سرگرمی را اندازه‌گیری می‌کنه و بخش عمده‌ای از GDP (حدود ۷۰ درصد در اقتصادهای پیشرفته) را تشکیل می‌ده. افزایش مخارج نشان‌دهنده اعتماد مصرف‌کننده و رشد اقتصادی هست، در حالی که کاهش آن می‌تونه پیش‌بینی‌کننده رکود باشه؛ بر اساس داده‌های اخیر، مخارج مصرف‌کننده در ایالات متحده در ۲۰۲۴ با رشد ۲.۵ درصدی همراه بوده است.

فروش خانه (Home Sales): این شاخص تعداد خانه‌های فروخته‌شده در بازار مسکن را ردیابی می‌کنه و نشان‌دهنده تقاضا و سلامت بخش املاک هست. عوامل مانند نرخ بهره و درآمد خانوارها بر آن تأثیر می‌ذارن؛ برای مثال، در سال ۲۰۲۳ فروش خانه در ایالات متحده به دلیل نرخ بهره بالا کاهش یافت.

شاخص‌های اقتصادی عجیب

شاخص پاپ‌کورن کره‌ای (Buttered Popcorn Index): این شاخص غیرمتعارف بر اساس افزایش فروش پاپ‌کورن در سینماها در دوران رکود عمل می‌کنه، چون مردم برای فرار از مشکلات اقتصادی به فیلم‌ها پناه می‌برن. اشاره می‌شه که در رکود ۲۰۰۹، فروش باکس‌آفیس و پاپ‌کورن افزایش داشت، حتی اگر کیفیت فیلم‌ها متوسط بودن!

شاخص اجساد ادعا نشده (Unclaimed Bodies Index): این شاخص افزایش تعداد اجساد ادعانشده در سردخانه‌ها به دلیل هزینه‌های بالای کفن و دفن در بحران‌های مالی رو به ما می‌‌گه.  در ۲۰۰۹، با کاهش اشتغال، این تعداد بیش از نیم میلیون افزایش پیدا کرده. این شاخص عجیب نشان‌دهنده فشار مالی شدید بر خانواده‌ها است و می‌تواند سیگنالی برای عمق رکود باشه، هرچند به خاطر حساسیت موضوع، کمتر مورد استفاده رسمی قرار می‌گیره.

شاخص جراحی پلاستیک (Plastic Surgery Indicator): این شاخص کاهش درآمد جراحی‌های زیبایی در دوران رکود را ردیابی می‌کنه، چون افراد از مرخصی و هزینه‌های غیرضروری اجتناب می‌کنن تا شغل خود را حفظ کنند. (مثل اینکه توی ایران زیاد کاربردی نیست!)

شاخص پاشنه بلند (High Heel Index): این شاخص بر اساس افزایش ارتفاع پاشنه کفش‌های زنانه در رکودها عمل می‌کنه، به عنوان نمادی از فرار فانتزی از واقعیت سخت اقتصادی. این شاخص فرهنگی-اقتصادی نشان‌دهنده تمایل به مدهای افراطی در زمان‌های بحرانه، هرچند اعتبار علمی آن محدود هست.

شاخص لوبیای پخته (Baked Bean Indicator): این شاخص افزایش فروش کنسرو لوبیای پخته در رکودها رو اندازه‌گیری می‌کنه، چون مصرف‌کنندگان به غذاهای ارزان و ماندگار روی می‌آرن. این شاخص نشان‌دهنده تغییر الگوی مصرف به سمت صرفه‌جویی هست و می‌تواند سیگنالی زودهنگام برای کاهش قدرت خرید باشه.

شاخص کراوات باریک (Skinny Tie Indicator): این شاخص افزایش فروش کراوات‌های باریک یا لباس‌های رسمی در رکودها رو می‌گه، چون مردها برای نشان دادن تلاش بیشتر در کار و جلوگیری از اخراج، ظاهر رسمی‌تری انتخاب می‌کنن. در واقع این شاخص رفتار روانشناختی در بازار کار را نشون می‌ده.

شاخص بازخرید کوپن (Coupon Redemption Index): این شاخص افزایش استفاده از کوپن‌های تخفیف برای کالاهای ضروری مانند خمیر دندان و مواد شوینده در رکودها را ردیابی می‌کنه. مثلا ۳ میلیارد استفاده در سه‌ماهه اول ۲۰۰۹. این شاخص نشان‌دهنده تلاش مصرف‌کنندگان برای صرفه‌جویی هست.

شاخص کارتن (Cardboard Leading Indicator): این شاخص تغییرات فروش جعبه‌های کارتنی را به عنوان نشان‌دهنده تولید و حمل کالا اندازه‌گیری می‌کند؛ افزایش آن سیگنال رشد اقتصادی و کاهش آن نشانه رکود است. این شاخص ساده اما مؤثر برای پیش‌بینی چرخه‌های اقتصادی استفاده می‌شود.

شاخص رژ لب (Lipstick Index): این شاخص توسط لئونارد لودر ابداع شد و افزایش فروش رژ لب در رکودها را نشان می‌دهد، زیرا زنان به جای کالاهای گران مانند کیف، به لذت‌های کوچک و مقرون‌به‌صرفه روی می‌آورند. فایل آن را به عنوان جایگزین اقلام لوکس معرفی کرده. این شاخص روانشناختی نشان‌دهنده جبران کمبودهای اقتصادی با خریدهای کوچک است. (حتی این روزه‌ها

شاخص روند گوگل (Google Trend Index): این شاخص تحلیل میلیون‌ها جستجوی روزانه گوگل را برای پیش‌بینی نوسانات بازار استفاده می‌کند، زیرا جستجوها رفتار اقتصادی را منعکس می‌کنند. فایل اشاره به نوسان با بازار دارد. بر اساس دانش عمومی، گوگل ترندز برای ردیابی روندهایی مانند بیکاری یا تورم مفید است و می‌تواند داده‌های واقعی‌زمان ارائه دهد. (اخیرا کتاب همه دروغ می‌گویند رو خوندم و در موردش به زودی یه پست خواهم نوشت که دقیقا شاخص‌هایی مربوط به علوم اجتماعی از همین گوگل ترندز رو ارزیابی می‌کنه.)

 

شاخص بیگ مک و واریانت‌های آن
  • شاخص بیگ مک (Big Mac Index): این شاخص توسط مجله اکونومیست معرفی شده و قیمت بیگ مک مک‌دونالد را در کشورها مقایسه می‌کند تا ارزش واقعی ارزها بر اساس برابری قدرت خرید (PPP) را ارزیابی کنه. فایل توضیح می‌ده که اگر قیمت محلی بالاتر باشه، ارز Overvalue شده؛ مثلاً فرانک سوییس ۸.۳ درصد در سال ۲۰۲۳. این شاخص ساده‌سازی‌شده برای درک نرخ ارز هست و عوامل محلی مانند هزینه تبلیغات را نادیده می‌گیرد.
  • شاخص زمان کار به ازای بیگ مک: این واریانت زمان کاری لازم برای خرید یک بیگ مک را در شهرها اندازه‌گیری می‌کنه تا قدرت خرید واقعی را نشون بده. مثال‌هایی مانند هنگ‌کنگ (۶ دقیقه) و نایروبی (۱۲.۶ دقیقه) را می‌توان آورد. این شاخص نابرابری اقتصادی جهانی را برجسته می‌کنه و نشون می‌ده که در کشورهای توسعه‌یافته، خرید آسان‌تره.
  • شاخص تال لاته (Tall Latte Index): این واریانت بیگ مک را با قیمت یک قهوه تال لاته استارباکس جایگزین می‌کند تا PPP را محاسبه کند. این شاخص برای مقایسه هزینه‌های زندگی در شهرها مفید است و عوامل فرهنگی مانند عادت به قهوه را در نظر می‌گیرد.
  • شاخص آی‌پاد (iPod Index): این شاخص قیمت آی‌پاد را که در یک مکان تولید می‌شه، در کشورها مقایسه می‌کنه تا ارزش ارزها را ارزیابی کنه. این واریانت نشان‌دهنده تأثیر مالیات و تعرفه‌ها بر کالاهای الکترونیکی است. (مثال بارز آن هم این است که در ترکیه، خرید لوازم الکترونیکی حتی از ایران هم گران‌تر است!)
  • شاخص بیلی (Billy Index): این شاخص قیمت قفسه کتاب بیلی IKEA رو در کشورها مقایسه می‌کنه تا PPP رو محاسبه کنه. این شاخص برای کالاهای استاندارد مفیده و نشان‌دهنده تفاوت‌های هزینه زندگی بدون تأثیر عوامل محلی مانند مواد غذایی هست.

دید من به دنیا بعد از جنگ دوازده روزه چه شکلی شده

وقتی اسرائیل حمله کرد دقیقا توی فرجه‌ها بودیم و سردرگم بودیم که معلوم نیست چی بشه. به یه استقامتی رسیده بودم و خبرهای جنگ رو هم دنبال نمیکردم و توی اون اوضاع نابسامان از هفت دولت آزاد بودم. خداروشکر که فقط دوازده روز بود.

دقیقا دو روز بعد از آتش بس گفتم دست دست نکنم و برم کارآموزی دانشگاه چیزی که دو سال منتظرش بودم ولی از نتیجه ای که داد تقریبا ناراضی بودم.

امتحان‌ها رو گذاشتن برای شهریور و اولین امتحان رو امروز بعد از دو ماه و سیزده روز دادم.

واقعا نمیدونم این دو ماه و نیم چقدر زود گذشت ولی تونستم با ورزش و کتاب خوندن و به طور کلی سرگرم نگه‌داشتن، خودم رو سر پا نگه دارم اگر به افسردگی تابستونی سالهای قبل مبتلا می‌شدم نمی‌دونم چجوری میخواستم خودم رو برگردونم. البته این رو هم باید بگم که از وقتی به خودم گفتم یه کاریش میکنم یه کاریش کردم!

برای ارتباطات سیاسی آلمان و ایران خیلی دلهره دارم ویزای تحصیلی افرادی که منتظر بودن نمی‌آد. سفیر آلمان توی ایران از محدود کردن فعالیتشون توی ایران کلیپ پر کرده و وقتی ویدیو رو دیدم خیلی نگران‌تر شدم!

توی این تابستون حتی بیشتر سعی کردم بتونم این هوش اجتماعی به قهقرا رفته رو درست کنم نمی‌دونم چقدر موفق بودم ولی حداقل از فیلتر کردن آدما و وقت گذروندن با آدمایی که وایب یکسانی داریم خوشحال بودم.

شاید پاییز و زمستون راحت‌تر گذشت، چون هم فارغ‌التحصیل می‌شم هم تاب‌آورتر و صبورتر شدم.

سلام، لطفا برای من یک مدرک دانشگاهی بساز (قسمت دوم)

این نوشته، ترجمه‌ای از مقاله نوشته‌شده توسط جیمز د. والش در مجله نیویورک تحت عنوان «همه دارند کالج را با تقلب می‌گذرانند» است.

به نظر می‌رسد بسیاری از اساتید و معلمان اکنون از این اتفاق ناامید هستند. در پاییز، سم ویلیامز دستیار آموزشی یک کلاس فشرده نویسندگی در مورد موسیقی و تغییرات اجتماعی در دانشگاه آیووا بود که رسماً به دانشجویان اجازه استفاده از هوش مصنوعی را نمی‌داد. خواندن اولین سری تکالیف و نمره دادن به آنها برای ویلیامز لذت‌بخش بود: یک مقاله شخصی که از دانشجویان می‌خواست در مورد سلیقه موسیقی خود بنویسند. سپس، در دومین تکلیف، مقاله‌ای در مورد دوره محبوبیت سبک جز در شهر نیواورلئان (که از سال ۱۸۹۰ تا ۱۹۲۰ ادامه داشت)، سبک نوشتاری بسیاری از دانشجویانش به طرز چشمگیری تغییر کرد. بدتر از آن، خطاهای مضحکی درباره حقایق وجود داشتند؛ چندین مقاله شامل پاراگراف‌های کامل در مورد الویس پریسلی (متولد ۱۹۳۵) بودند. ویلیامز گفت: «من به معنای واقعی کلمه به کلاسم گفتم: از هوش مصنوعی استفاده نکنید. اما اگر می‌خواهید تقلب کنید، باید به روشی هوشمندانه تقلب کنید. نمی‌توانید دقیقاً همان چیزی را که هوش مصنوعی بیرون می‌دهد، کپی کنید.» ویلیامز می‌دانست که بیشتر دانشجویان این کلاس آموزش عمومی، قرار نیست نویسنده شوند؛ اما فکر می‌کرد که رسیدن از یک صفحه خالی به چند صفحه نیمه‌منسجم، بیش از هر چیز، درسی برای تلاش است. از این زاویه دید، بیشتر دانشجویان او کاملاً شکست خوردند. ویلیامز گفت: «اونا از هوش مصنوعی استفاده می‌کنن چون یک راه حل ساده‌ست و راهی آسون برای اوناست تا برای نوشتن انشا وقت نذارن و من این رو درک می‌کنم؛ چون وقتی بچه‌مدرسه‌ای بودم، از نوشتن انشا متنفر بودم. اما حالا، هر وقت با کمی مشکل مواجه می‌شن، به جای اینکه با اون بجنگن و ازش عبور کنن، به چیزی پناه می‌برن که کار رو براشون بسیار آسون‌تر می‌کنه.»

 تا ماه نوامبر، ویلیامز تخمین زد که حداقل نیمی از دانشجویانش از هوش مصنوعی برای نوشتن مقالات خود استفاده می‌کنند. تلاش برای صحت‌سنجی نیز بی‌معنی بود. ویلیامز هیچ اعتقادی به آشکارسازهای هوش مصنوعی نداشت و استادی که در کلاس تدریس می‌کرد، به او دستور داد که مقالات تکی، حتی مقالاتی که به وضوح توسط هوش مصنوعی اصلاح شده بودند را رد نکند. ویلیامز گفت: «هر بار که این موضوع را با استاد مطرح می‌کردم، این حس را داشتم که او قدرت ChatGPT را دست کم می‌گیرد و موضع دانشکده نیز این بود که «این یک سراشیبی لغزنده است و ما واقعاً نمی‌توانیم ثابت کنیم که آنها از هوش مصنوعی استفاده می‌کنند.» به گفته ویلیامز، «به من گفته شد که بر اساس چیزی که مقاله در صورت تلاش واقعی برای نوشتن یک مقاله به دست میاره، نمره بدم. بنابراین، من به افراد بر اساس توانایی‌شون در استفاده از ChatGPT نمره می‌دادم.»

سیاست «تلاش واقعی برای نوشتن یک مقاله» مقیاس نمره‌دهی ویلیامز را خراب کرد. اگر او به مقاله‌ای قوی که واضحاً با هوش مصنوعی نوشته شده بود، نمره B می‌داد، به مقاله‌ای که توسط کسی نوشته شده بود که واقعاً مقاله خود را نوشته بود اما به قول خودش «یک مقاله تقریباً بی‌سوادانه» را ارائه داده بود، چه نمره‌ای باید می‌داد؟ این سردرگمی برای ویلیامز در مورد آموزش، منجر شد تا در پایان ترم، او به قدری سرخورده شود که تصمیم بگیرد تا تحصیلات تکمیلی را به کلی رها کند: «ما در نسلی جدید، در زمانی جدید هستیم و من فکر نمی‌کنم این کاری باشه که بخوام انجام بدم.»

تصور عمومی ایده‌آل از دانشگاه به عنوان مکانی برای رشد فکری و جایی که دانشجویان با ایده‌های عمیق و ژرف درگیر می‌شوند، مدت‌ها قبل از ChatGPT از بین رفته بود. ترکیب هزینه‌های بالا و اقتصاد «برنده همه چیز را می‌برد»، باعث شده که دانشگاه به عنوان یک معامله یا وسیله‌ای برای رسیدن به هدف به نظر برسد. (در یک نظرسنجی اخیر، شرکت حسابداری Deloitte دریافت که تنها کمی بیش از نیمی از فارغ التحصیلان دانشگاه، معتقدند که تحصیلاتشان ارزش ده‌ها هزار دلار هزینه سالانه را دارد، در مقایسه با فارغ التحصیلان مدارس فنی و حرفه‌ای که ۷۶ درصد آنها چنین اعتقادی داشتند.) به نوعی، سرعت و سهولتی که هوش مصنوعی ثابت کرد قادر به انجام کارهای سطح دانشگاه با آن است، به سادگی فساد را در هسته آموزش آشکار کرد.

نموداری از تغییرات تعداد توکن‌های پردازش‌شده در مدل‌های سرویس ChatGPT؛ تعداد توکن‌های پردازش‌شده پس از پایان سال تحصیلی با کاهش شدیدی مواجه بوده است.

مسئله فقط دانشجویان نیستند؛ چندین پلتفرم و سرویس، اکنون ابزارهایی را برای ارائه بازخورد تولید شده توسط هوش مصنوعی در مورد مقالات دانشجویان ارائه می‌دهند. این امر، احتمال این که هوش مصنوعی اکنون در حال ارزیابی مقالات تولید شده توسط هوش مصنوعی باشد را افزایش می‌دهد و کل تمرین و تکلیف‌های دانشگاهی را به مکالمه‌ای بین دو ربات (یا حتی فقط یک ربات) کاهش می‌دهد.

سال‌ها طول خواهد کشید تا بتوانیم به طور کامل بفهمیم که همه اینها، چه تاثیری بر مغز دانش‌آموزان و دانشجویان می‌گذارد. برخی تحقیقات اولیه، نشان می‌دهد که وقتی دانش‌آموزان وظایف فکر کردنی خود را به چت‌بات‌ها واگذار می‌کنند، ظرفیت آنها برای حافظه، حل مسئله و خلاقیت ممکن است آسیب ببیند. مطالعات متعددی که در سال گذشته منتشر شده‌اند، استفاده از هوش مصنوعی را با زوال مهارت‌های تفکر انتقادی مرتبط دانسته‌اند. یکی از آنها نشان داده است که این اثر، در شرکت‌کنندگان جوان‌تر پژوهش برجسته‌تر است. در ماه فوریه، مایکروسافت و دانشگاه کارنگی ملون، مطالعه‌ای را منتشر کردند که نشان می‌داد اعتماد افراد به هوش مصنوعی مولد، با کاهش تلاش برای تفکر انتقادی مرتبط است. به نظر می‌رسد اثر نهایی، اگر کاملاً شبیه به انیمیشن دیستوپیایی Wall-E نباشد، حداقل یک سازماندهی دوباره و قابل توجه از تلاش‌ها و توانایی‌های افراد است. همه اینها نگران‌کننده‌تر خواهد بود؛ اگر این واقعیت را اضافه کنید که هوش مصنوعی، ناقص است؛ یعنی ممکن است خروجی آن به چیزی متکی باشد که در واقعیت نادرست است یا حتی کاملاً از خودش ساخته است. با تأثیر مخربی که رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی بر توانایی نسل زد در تشخیص واقعیت از روایات ساخته ذهن داشته‌اند، مشکل ممکن است بسیار بزرگتر از هوش مصنوعی مولد باشد. «اثر فلین» به افزایش مداوم نمرات بهره هوشی از نسلی به نسل دیگر اشاره دارد که سابقه آن به دهه ۱۹۳۰ میلادی برمی‌گردد. شیب این افزایش از حدود سال ۲۰۰۶ شروع به کند شدن و در برخی موارد، معکوس شدن نموده است. رابرت استرنبرگ، استاد روانشناسی دانشگاه کرنل، در مصاحبه‌ای به رسانه گاردین گفت: «بزرگترین نگرانی در این دوران هوش مصنوعی مولد، این نیست که ممکنه خلاقیت یا هوش انسان رو به خطر بیندازد، بلکه اینه که در حال حاضر این اتفاق افتاده.»

اورین استارن، استاد دانشگاه دوک، در نوشته اخیر خود با عنوان «نبرد شکست‌خورده من علیه تقلب هوش مصنوعی» با استناد به نقل قولی که اغلب به دبلیو. اچ. آدن – شاعر انگلیسی – نسبت داده می‌شود، نوشت: «زبان مادر تفکر است، نه خدمتکار آن». اما فقط نوشتن نیست که تفکر انتقادی را توسعه می‌دهد. مایکل جانسون، معاون آموزشی دانشگاه A&M تگزاس، گفت: «یادگیری ریاضی بر توانایی شما برای تحلیل سیستماتیک یک فرایند در حل مسئله تاثیر داره. حتی اگر قرار نیست در حرفه خود از جبر یا مثلثات یا حساب دیفرانسیل و انتگرال استفاده کنید، از این مهارت‌ها برای زمانی که چیزها منطقی به نظر نمی‌رسند، استفاده خواهید کرد.» نوجوانان از سختی‌های ساختار یافته، چه ریاضیات جبری باشد و چه کارهای خانه، سود می‌برند. آنها از طریق این وظایف، عزت نفس و اخلاق کاری را در خود ایجاد می‌کنند. به همین دلیل است که جاناتان هایدت، روانشناس اجتماعی، بر اهمیت یادگیری کودکان برای انجام کارهای سخت استدلال کرده است، چیزی که فناوری، اجتناب از آن را بی‌نهایت آسان‌تر می‌کند. سم آلتمن، مدیرعامل OpenAI، نگرانی‌ها در مورد استفاده از هوش مصنوعی در دانشگاه را کوته‌بینانه دانسته، ChatGPT را صرفاً «ماشین‌حسابی برای کلمات» توصیف کرده و گفته است که «تعریف تقلب باید تکامل یابد». آلتمن، دانشجوی انصرافی استنفورد، سال گذشته گفت: «نوشتن مقاله به روش قدیمی دیگه معنی خاصی نداره». اما او در سخنرانی خود در کمیته نظارت مجلس سنا بر فناوری در سال ۲۰۲۳، به تردیدهای خود اعتراف کرد: «من نگرانم که با بهتر و بهتر شدن مدل‌ها، کاربرها فرق بین یک مقاله با زبان انسان و زبان ربات رو کمتر و کمتر تشخیص بدن.» OpenAI از بازاریابی برای دانشجویان دانشگاه نیز شرمی نداشته است. این شرکت اخیراً حساب ChatGPT پلاس را که معمولاً اشتراک ۲۰ دلاری در ماه دارد، در طول امتحانات نهایی برای دانشجویان رایگان کرده است. (OpenAI ادعا می‌کند که باید به دانشجویان و معلمان، نحوه استفاده مسئولانه از آن آموزش داده شود و بر محصول ChatGPT Edu که به مؤسسات دانشگاهی می‌فروشد تأکید دارد.)

 

لی از مصاحبه‌های کاری مربوط به هک فاصله گرفته است. در ماه آوریل، او و شانموگام سرویس Cluely را راه‌اندازی کردند که صفحه کامپیوتر کاربر را اسکن کرده و به صدای آن گوش می‌دهد تا بدون نیاز به راهنمایی و پرامپت، بازخورد هوش مصنوعی و پاسخ به سوالات را بطور برخط و لحظه‌ای ارائه دهد. در اساسنامه این شرکت آمده است: «ما Cluely را ساختیم تا دیگر هرگز مجبور نباشید تنها فکر کنید». این بار، لی با یک تبلیغ تلویزیونی ۱۴۰ هزار دلاری که در آن یک مهندس نرم‌افزار جوان (با بازی لی)، از Cluely نصب‌شده روی عینک خود برای دروغ گفتن در قرار اول با یک زن بزرگ‌تر استفاده می‌کند. وقتی قرار به سمت خراب شدن می‌رود، Cluely به لی پیشنهاد می‌دهد که «در مورد کارهای هنری آن خانم صحبت کن» و اسکریپتی را برای گفتن او فراهم می‌کند. لی از روی عینکش می‌خواند: «من پروفایل هنری شما و نقاشی با لاله‌ها را دیدم. شما زیباترین دختر تاریخ هستید». 

قبل از راه‌اندازی Cluely، لی و شانموگام ۵.۳ میلیون دلار از سرمایه‌گذاران جمع‌آوری کردند که به آنها اجازه داد دو برنامه‌نویس – دوستانی که لی در کالج منطقه‌ای با آنها آشنا شده بود (هیچ مصاحبه شغلی یا معماهای LeetCode لازم نبود) – را استخدام کرده و به سانفرانسیسکو نقل مکان کنند. چند روز پس از راه‌اندازی Cluely، وقتی با هم صحبت کردیم، لی در شرف گرفتن کلید ساختمان فضای کار جدیدش بود. او Cluely را روی رایانه خود اجرا می‌کرد. در حالی که Cluely هنوز نمی‌تواند پاسخ‌های بدون آمادگی قبلی را از طریق عینک افراد ارائه دهد، ایده نهایی این است که در آینده نزدیک، روی یک دستگاه پوشیدنی اجرا شده و همه چیز را در محیط شما ببیند، بشنود و واکنش نشان دهد. لی با قاطعیت گفت: «سپس، در نهایت، همه‌چیز فقط در مغز شماست». در حال حاضر، لی امیدوار است که مردم از Cluely برای ادامه محاصره آموزش توسط هوش مصنوعی استفاده کنند. او گفت: «ما قصد داریم امتحانات LSAT دیجیتال؛ GRE دیجیتال؛ تمام تکالیف دانشگاهی، آزمون‌ها و امتحانات را هدف قرار دهیم. این به شما این امکان را می‌دهد که تقریباً در همه‌چیز تقلب کنید».

سلام، لطفا برای من یک مدرک دانشگاهی بساز (قسمت اول)

این نوشته، ترجمه‌ای از مقاله نوشته‌شده توسط جیمز د. والش در مجله نیویورک تحت عنوان «همه دارند کالج را با تقلب می‌گذرانند» است.

در پاییز سال گذشته، «چانگین روی لی» موفق شد به دانشگاه کلمبیای آمریکا راه پیدا کرده و سپس – طبق اعتراف خودش – تقریباً برای انجام تمام تکالیف خود از هوش مصنوعی استفاده کند. بعنوان یک دانشجوی علوم کامپیوتر، او وابستگی نسبتا زیادی به هوش مصنوعی برای کلاس‌های برنامه‌نویسی خود داشت: «فقط هرچی بود رو با یه پرامپت به ChatGPT می‌دادم و هرچی اون بهم می‌داد رو تحویل می‌دادم.» طبق تخمین لی، هوش مصنوعی هشتاد درصد از تمام تکالیف و گزارش‌هایی که او تحویل می‌داد را انجام داده بود: «توی آخرین مرحله، خودم هم یه چیزایی اضافه می‌کردم. در حقیقت بیست درصد از انسان بودنم رو بهش اضافه می‌کردم».

ورود لی به دانشگاه کار آسانی نبود؛ در سال آخر دبیرستان، او برای ورود به دانشگاه هاروارد اقدام کرد و به گفته خودش، از این دانشگاه پذیرش نیز گرفت؛ اما این پذیرش، به دلیل تعلیق او از دبیرستان (به دلیل خروج غیرمجاز از مکان کمپ کردن در یک اردوی تفریحی) پس گرفته شد. در سال بعد، او برای ورود به ۲۶ دانشگاه مختلف اقدام کرد که موفق به ورود به هیچ‌کدام از‌ آنها نشد. در نتیجه، او سال بعدی خود را در کالج‌های منطقه‌ای گذراند و در سال دوم تحصیل خود، برای ورود به دانشگاه کلمبیا اقدام نموده و موفق نیز شد. پس از ورود به این دانشگاه، او نگرانی چندانی بابت معدل خود نداشت: «عموما تکالیف دانشگاهی، خیلی چیزای بدردبخور و مرتبطی نیستن. بیشترشون رو میشه با هوش مصنوعی دور زد؛ و منم هیچ تمایلی به انجام دادنشون نداشتم». در شرایطی که باقی دانشجویان تلاش می‌کردند تا خود را با برنامه درسی سخت و سطح بالای این دانشگاه وفق دهند، لی از هوش مصنوعی استفاده می‌کرد تا با حداقل تلاش، مسیر خود را از بین آنها پیدا کند. وقتی از او پرسیدم که چرا او خود را به این اندازه از دردسر انداخت تا بتواند وارد چنین دانشگاه رده‌بالایی شود و بعد از آن، بخواهد این‌چنین آن را جدی نگیرد، گفت: «چون این بهترین جا برای ملاقات با همسر آینده‌ات و کسی که قراره باهاش یه شرکت تأسیس کنی به حساب میاد».

تا پایان اولین ترم، لی یکی از این دو مورد را انجام داده بود؛ او با «نیل شانموگام»، دانشجوی سال اولی مهندسی آشنا شد و این دو به کمک یکدیگر، ایده‌های مختلفی برای چند استارت‌آپ را توسعه دادند: یک اپلیکیشن دوست‌یابی برای دانشجویان دانشگاه کلمبیا، یک اپلیکیشن فروشگاهی برای فروشندگان مشروبات الکلی، و یک اپلیکیشن مخصوص جزوه‌برداری؛ هیچ‌کدام از این ایده‌ها، به نتیجه نرسیدند. اینجا بود که یک ایده جدید به ذهن لی رسید: به عنوان یک برنامه‌نویس، او نزدیک به ۶۰۰ ساعت اعصاب‌خردکن را در سایت Leetcode، پلتفرمی برای آزمودن برنامه‌نویسان توسط شرکت‌ها در آزمون‌های استخدام و جذب کارآموز، گذرانده بود. لی، مانند خیلی دیگر از برنامه‌نویسان جوان، سوال‌ها و تسک‌های این پلتفرم را طاقت‌فرسا و بیهوده برای کار اصلی‌ای که برنامه‌نویسان قرار است انجام دهند می‌دانست. اصلا همه این کارها برای چه بود؟ چه می‌شد اگر برنامه‌ای وجود داشت که حین آزمون، هوش مصنوعی را از آزمون‌گیرنده در مرورگر اینترنت آنها پنهان می‌کرد و آنها می‌توانستند به صورت دزدکی، سوالات خود را حین آزمون به هوش مصنوعی بدهند؟

چند ماه بعد، لی و شانموگام ابزاری مخصوص همین کار توسعه دادند. سایت آنها که Interview Coder نام داشت، بنری در صفحه اول خود داشت که چنین خوانده می‌شد: «لعنت به لیت‌کد». لی ویدیویی از خودش در یوتیوب منتشر کرد که از این ابزار، برای تقلب در آزمون استخدامی شرکت آمازون استفاده کرده بود (که اتفاقا از آنها پیشنهاد کار نیز گرفت؛ اما آن را رد کرد). یک ماه بعد، لی به اداره «یکپارچگی آموزشی دانشگاه کلمبیا» احضار شد. معاونت دانشگاه، او را وارد یک دوره عفو مشروط انضباطی کرد؛ چرا که به عقیده کمیته دانشگاه، لی «تبلیغ به استفاده از ابزار تقلب» کرده بود و «به دانشجویان نیز امکان استفاده از این ابزار را داده بود».

به عقیده لی، این که دانشگاه کلمبیا، دانشگاهی که با شرکت سازنده ChatGPT، یعنی OpenAI، قرارداد رسمی همکاری داشته و در عین حال، او را به دلیل نوآوری با هوش مصنوعی مجازات کند، مسخره و مضحک بود. هرچند، با وجود این که سیاست این دانشگاه در رابطه با هوش مصنوعی، مانند خیلی از دانشگاه‌های دیگر، ممنوع کردن دانشجویان از استفاده از هوش مصنوعی (مگر با اجازه صریح استاد بود)، به گفته لی او دانشجویی را نمی‌شناخت که برای تقلب از هوش مصنوعی استفاده نکند. به عقیده لی، این پدیده لزوما چیز بدی نبود: «به نظرم ما فقط چند سال یا حتی چند ماه با دنیایی که استفاده از ChatGPT توش تقلب محسوب نشه فاصله داریم».

در ژانویه ۲۰۲۳، تنها دو ماه پس از انتشار ChatGPT توسط OpenAI، یک نظرسنجی از هزار دانشجو نشان داد که نزدیک به نود درصد آنها از این چت‌بات برای کمک گرفتن در تکالیف خود استفاده کرده بودند. در اولین سال انتشار، آمار بازدید ماهانه ChatGPT تا شروع تعطیلات تابستانی، رشد ثابت ماهانه‌ای به خود دید. استادها و دستیاران آموزشی آنها به طور فزاینده‌ای با مقالات و گزارش‌هایی روبرو می‌شدند که پر از جمله‌بندی‌های بی‌احساس و ربات‌گونه – اگرچه از لحاظ گرامری بی‌نقص – بودند. دو سال و نیم بعد، دانشجویان دانشگاه‌های برتر، دانشگاه‌های دولتی، موسسه‌ها و … در تمامی مراحل آموزش خود به هوش مصنوعی تکیه دارند. چت‌بات‌های هوش مصنوعی مولد، حین کلاس‌ها برای دانشجویان جزوه می‌نویسند، آزمون‌ها و تکالیف آنها را ارزیابی می‌کنند، رمان‌ها و کتاب‌های مختلف را خلاصه می‌کنند و برای مقالات و گزارش‌های آنها، ایده‌پردازی و بارش فکری نیز انجام می‌دهند. دانشجویان STEM (رشته‌های مربوط به علوم پایه، فناوری، مهندسی و پزشکی) از هوش مصنوعی برای خودکار نمودن پژوهش‌ها و تحلیل‌های خود و همچنین، گذر ساده از بین برنامه‌نویسی‌های پیچیده و وظایف مربوط به دیباگ کردن کد استفاده می‌کنند.

تقلب کردن در درس‌ها، مفهوم و اتفاق تازه‌ای نیست؛ اما در حال حاضر، به قول خود دانشجوها، «سقفی که قبلا برای تقلب وجود داشت، منفجر شده». چه کسی می‌تواند در برابر ابزاری که انجام تمام تکالیف را بدون عواقب خاصی آسان‌تر می‌نماید، مقاومت کند؟ تروی جالیمور – شاعر، فیلسوف و استاد اخلاقیات در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا – پس از گذراندن دو سال گذشته به تصحیح کردن تکالیف ساخته‌شده توسط هوش مصنوعی، چنین اذعان داشت: «تعداد بسیاری از دانشجویان مدرک دانشگاهی خود را دریافت می‌کنند و وارد بازار کار می‌شوند؛ در حالی که اساسا بی‌سواد هستند. هم به معنای واقعی کلمه، و هم به معنای نداشتن هیچ درکی از گذشته و فرهنگ خود یا دیگران». این وضعیت، شاید زودتر از چیزی که فکر می‌کردیم فرا رسیده باشد؛ چرا که در لحظه نگارش این متن، قریب به نیمی از دانشجویان، تجربه گذراندن دانشگاه بدون دسترسی به هوش مصنوعی مولد را نداشته‌اند. «هوش مصنوعی داره فرایند یادگیری رو مدار کوتاه می‌کنه؛ و به سرعت هم داره این کار رو انجام میده.»

قبل از انتشار ChatGPT در نوامبر ۲۰۲۲، آمار تقلب به بیشترین حد خود رسیده بود. در آن زمان، بسیاری از دانشجویان از دبیرستان به‌صورت مجازی و از راه دور فارغ التحصیل شده بودند؛ در شرایطی که کسی بر آنها نظارت نداشت و آنها نیز از ابزارهایی مانند Chegg و Course Hero نیز نهایت استفاده را می‌بردند. این شرکت‌ها خود را به عنوان منابع آنلاین و نامحدود برای کتاب‌ها و محتویات آموزشی تبلیغ می‌کردند؛ در حالی که اصولا برای تقلب به کار می‌رفتند. با پرداخت ۱۵.۹۵ دلار در ماه، Chegg این قول را به کاربران می‌داد که در عرض ۳۰ دقیقه و با مشارکت بیش از ۱۵۰ هزار نفر، بتواند به تکالیف و سوالاتی که کاربران در آن آپلود می‌کنند، پاسخ دهد. با انتشار ChatGPT، حالا دانشجویان به یک ابزار سریع‌تر و تواناتر دسترسی داشتند.

معاونین و مسئولان مؤسسات آموزشی نیز قادر به انجام کاری نبودند. عملا هیچ راهی برای ممنوع کردن استفاده از ChatGPT به طور کامل وجود نداشت. در نتیجه، آنها تصمیم را بر عهده استادها و معلم‌ها گذاشتند. برخی از دانشگاه‌ها، آن را پذیرفته و حتی با توسعه‌دهندگان مختلف همکاری کردند تا چت‌بات‌های مخصوص خود را توسعه دهند؛ اما در نهایت، قانون‌گذاری برای آن کار راحتی نبود. تا چه سطحی می‌شد استفاده از هوش مصنوعی را مجاز دانست؟ آیا می‌توان دانشجویان را مجاز نمود که با صحبت با هوش مصنوعی، بتوانند ایده بگیرند؛ اما به شرطی که از آن نخواهند تا تک‌تک جملات تکالیف را نیز بنویسد؟

این روزها، استادها عموما استفاده از هوش مصنوعی را برای درس‌های خود مجاز اعلام می‌کنند؛ به شرطی که دانشجویان با آن مانند منابع دیگر برخورد کرده و در صورت استفاده از آن، هوش مصنوعی را به عنوان منبع خود معرفی نمایند؛ یا حتی پا را فراتر گذاشته و دانشجویان را مجبور می‌کردند که سابقه صحبت خود با هوش مصنوعی در رابطه با تکلیف مربوطه را نیز ارائه دهند. دانشجویان گاهی ممکن بود بطور ناخواسته مرتکب تخلف شوند؛ چرا که حتی در صورت عدم درخواست مستقیم از هوش مصنوعی برای انجام تکالیف، ممکن بود آنها از طریق صحبت‌های رد و بدل شده، ناخودآگاه تقلب کرده و ندانند که درخواست از هوش مصنوعی برای تمیز کردن یک پیش‌نویس یا پیدا کردن یک منبع معتبر برای رفرنس دادن نیز تقلب محسوب می‌شود. بیشتر اساتید مربوط به نویسندگی، معتقد هستند که استفاده دانشجویان از هوش مصنوعی به طرز وحشتناکی قابل تشخیص و «تابلو» است. شاید بعضی وقت‌ها بتوان یک الگو و روان بودن خاص در زبان مقاله یا نحوه جمله‌بندی‌ها پیدا کرد؛ اما بیشتر وقت‌ها، نوشته‌های آنها شلخته و مکانیکی است. کلمه‌های خاص و کم‌استفاده، چند بار در متن‌ها دیده می‌شوند. استدلال‌ها و ضد استدلال‌ها، فقط به نحوی خاص که پیام اصلی متن را تکرار کنند ارائه می‌شوند. حتی بعضی وقت‌ها این استفاده واضح‌تر هم می‌شود؛ چرا که بعضی متن‌های تحویل‌داده‌شده با این جمله شروع می‌شود: «من به عنوان یک هوش مصنوعی، برنامه‌نویسی شده‌ام تا…»

با این حال، اگرچه اساتید ممکن است فکر کنند که در تشخیص نوشته‌های تولید شده توسط هوش مصنوعی مهارت دارند، مطالعات نشان داده‌ که در واقعیت اینطور نیست. یکی از این مطالعات که در ژوئن ۲۰۲۴ منتشر شد، از پروفایل‌های جعلی دانشجویان برای قرار دادن تمام کارهای تولید شده توسط هوش مصنوعی در برگه‌های نمره‌دهی اساتید در یک دانشگاه بریتانیایی استفاده کرد. اساتید نتوانسته بودند ساخته شدن ۹۷ درصد آنها توسط هوش مصنوعی را تشخیص دهند. از زمان راه‌اندازی ChatGPT تا الان، ظرفیت هوش مصنوعی برای نوشتن مقاله‌های شبیه به انسان، بهتر و بهتر شده است. به همین دلیل است که دانشگاه‌ها از آشکارسازهای هوش مصنوعی مانند Turnitin استفاده می‌کنند که از هوش مصنوعی، برای تشخیص الگوهای مختلف در متن تولید شده توسط هوش مصنوعی استفاده می‌کند. آشکارسازها، پس از ارزیابی یک بلوک متن، درصد امتیازی را ارائه می‌دهند که نشان دهنده احتمال تولید آن مقاله توسط هوش مصنوعی است. دانشجویان در مورد اساتیدی صحبت می‌کنند که شایعه شده است آستانه‌های خاصی (مثلا ۲۵ درصد) دارند که بالاتر از آن، یک مقاله ممکن است به عنوان نقض قانون اخلاق و تخلف علامت‌گذاری شود؛ اما حتی یک استاد – در مدارس دولتی بزرگ یا مدارس خصوصی کوچک، نخبه یا … – پیدا نشده است که به اجرای چنین سیاستی اعتراف کرده باشد. به نظر می‌رسید بیشتر آنها تسلیم این باور شده بودند که آشکارسازهای هوش مصنوعی، در حقیقت کار نمی‌کنند. علاوه بر این، آشکارسازهای مختلف هوش مصنوعی، نرخ موفقیت بسیار متفاوتی نیز دارند و در مجموع، در این رابطه داده‌های متناقض زیادی وجود دارد.

البته راه‌های آسان زیادی برای فریب دادن اساتید و تشخیص‌دهنده‌ها وجود دارد. دانشجویان پس از استفاده از هوش مصنوعی برای نوشتن یک مقاله، همیشه می‌توانند آن را با صدای خودشان بازنویسی کرده یا به آن غلط‌های املایی اضافه کنند؛ یا حتی می‌توانند از هوش مصنوعی بخواهند که این کار را برایشان انجام دهد. یکی از دانشجویان در تیک‌تاک گفته بود که پرامپت مورد علاقه‌اش این است: «آن را به عنوان یک دانشجوی سال اولی بنویس که کمی کودن است». دانشجویان همچنین می‌توانند پاراگراف‌های تولید شده توسط هوش مصنوعی را از طریق سایر هوش‌های مصنوعی که برخی از آنها «اصالت» خروجی‌های خود را تبلیغ می‌کنند، دستکاری کرده یا مقاله‌های گذشته خود را آپلود کنند تا هوش مصنوعی را با صدای خود آموزش دهند. اریک، دانشجوی سال دوم دانشگاه استنفورد، گفت: «آنها واقعا در دستکاری سیستم‌ها خوب هستند. شما یک پرامپت را در ChatGPT قرار می‌دهید، سپس خروجی را در یک سیستم هوش مصنوعی دیگر قرار می‌دهید، سپس آن را در یک سیستم هوش مصنوعی دیگر قرار می‌دهید. در آن مرحله، اگر خروجی نهایی را در یک سیستم تشخیص هوش مصنوعی قرار دهید، درصد تشخیص هوش مصنوعی استفاده‌شده هر بار کاهش می‌یابد». بیشتر اساتید به این نتیجه رسیده‌اند که متوقف کردن سوءاستفاده‌ گسترده از هوش مصنوعی، به چیزی بیش از نظارت صرف بر موارد فردی نیاز دارد و احتمالا به معنای بازنگری اساسی در سیستم آموزشی برای در نظر گرفتن دانش‌آموزان به صورت جامع‌تر خواهد بود.

چقدر به نظرسنجی در مورد کسب و کارها اهمیت می‌دیم؟

دو روز پیش از طرف اپل یه ایمیل برام اومد که بیا در مورد آیپدت یه پرسشنامه سطح رضایت پر کن. به طور کلی من خیلی سعی می‌کنم مشتری خوبی از نظر دادن فیدبک باشم. چه سرویس ایرانی چه سرویس خارجی. خیلی برام عجیب بود که چرا بعد از گذشتن سه سال از خریدن آیپد اومده بود این ایمیل رو داده بود. چیزی که برام خیلی جالب بود، سوال‌هایی پرسیده بود که دقیقا من بهشون دقت کرده بودم. به طور کلی من وقتی می‌خوام از یه دیوایس استفاده کنم، طوری که توی دست قرار می‌گیره یا حمل‌پذیری و از این دست موارد برام خیلی مهمه. سوالی برام پیش می‌آد اینه که آیا اپل حرف‌هام رو شنیده بود که اینطوری سوال شخصی‌سازی شده طرح کرده بود یا واقعا یکی از مهم‌ترین اولویت‌ها برای اون‌هاست!

[در مورد سرویس‌های ایرانی هم باید بگم هر وقت از زیرمجموعه‌های اسنپ یه اس ام اس می‌آد سعی می‌کنم پر کنم یا به هر سفارش امتیاز حتما سعی می‌کنم امتیاز بدم. در این زمینه واقعا معلومه اسنپ مشتری‌مداری رو حفظ می‌کنه.]

 

اما ابتدا می‌خوام یه سری آمار حدودی از این دست پرسشنامه‌ها بدم.

  • (توی گوگل سرچ کردم و با استفاده یک سری منابع جواب how many customers answer to questionnaire رو داد)

– برای پرسشنامه‌های رضایت مشتری بین ۱۰ تا ۳۰ درصد مشتری‌ها به پرسشنامه‌ها جواب می‌دن.

– پرسشنامه‌هایی که برای بعد از خرید یه محصول فرستاده می‌شن بین ۲۰ تا ۳۰ درصد پاسخ داده می‌شن.

(سوالی پیش می‌آد برای خودم اینه که واقعا با حدود جواب ۱/۳ از مشتری‌ها آیا به داده‌هایی که می‌گیریم واقعا می‌تونیم اعتماد کنیم؟)

چه فاکتورهایی توی این درصد‌ها تاثیر داره؟

  • هر چی کوتاه‌تر باشن، درصد بازخوردگیری بالاتره (پرسشنامه در مورد آیپد واقعا بلند بود ولی خودمو مجبور کردم جواب بدم.)
  • پاداش دادن به افراد: مثلا اگر کد تخفیفی یا هر نوع جایزه‌ای بعد از تکمیل پرسشنامه به مشتری داده بشه، نرخ بالاتر می‌ره. (اما ممکنه مشکلی پیش بیاد و پر کردن بی‌حوصله افراد برای گرفتن اون پاداش باشه.
  • نوع دلیوری: ایمیل یا اس‌ام‌اس به طور معمول استفاده می‌شه و با توجه به رفتار مشتری‌ها سنجیده می‌شه. (به شخصه بخوام بگم اینقدر اس‌ام‌اس تبلیغاتی آزارم می‌ده که هر نوع اس‌ام‌اسی از این دست ممکنه از دستم در بره و من هم همیشه سعی بر فرستادن عدد ۱۱ داشتم!‌ 🙂
  • هر چی مشتری توی سرویس شما engagement بیشتری داشته باشه، احتمال پاسخگویی‌ش هم بیشتره.
  • زمانبندی درست: اگر بدونیم مشتری‌ها توی چه اوقاتی ممکنه وقت داشته باشن تا بتونن جواب بدن و ما دقیقا سر همون موقع پرسشنامه‌ رو بفرستیم، به طبع فیدبک رو راحت‌تر دریافت می‌کنیم.

وقتی به جواب دادن به این پرسشنامه‌ها اهمیت بدیم، چه اتفاقی می‌افته؟

  • نظرسنجی‌ها نقاط قوت و ضعف کسب‌وکار را نشون می‌دن و زمینه‌های بهبود را مشخص می‌کنن.
  •  با رسیدگی به نگرانی‌ها و اعمال تغییرات، کسب‌وکار ارزش مشتریان را نشون می‌ده و وفاداری را افزایش می‌دن.
  • مشتریان راضی، کسب‌وکار را به بقیه توصیه می‌کنن و منجر به جذب مشتریان جدید و افزایش درآمد می‌شن.
  • درک ترجیحات مشتریان برای سفارشی‌سازی محصولات، خدمات و بازاریابی.
  •  ارائه بینش برای انطباق با انتظارات مشتریان و تغییرات بازار.
  • حل سریع مشکلات منفی، از مهاجرت مشتریان به رقبا جلوگیری می‌کنه.
  • داده‌ها برای تصمیمات آگاهانه در توسعه محصول، بازاریابی و بهبود خدمات مفیدن.

 

 

 

تامین مالی زنجیره تامین و کاربرد‌های آن

یه موقعی که دبیرستانی بودم و افتاده بودم توی فضای استارتاپی و اینجور چیزا، با یکی از دوست‌ها‌ی برادرم آشنا شدم که توی کرمون برای کاردرستی‌ش معروف بود. اواخر دبیرستان که حدودی به این نتیجه رسیده بودم برم مهندسی صنایع، فهمیدم ایشون هم مهندسی صنایع خونده. برام جالب‌تر شد که دقیقا یه نفر که مهندسی صنایع خونده چه کار می‌تونه بکنه که در کنارش تکنولوژی هم وجود داشته باشه. الان که تقریبا آخرای تحصیلم هست، بهم معرفی کرد که داره یکی از به‌روزترین ابزارهای تامین مالی رو توی ایران اجرا می‌کنه.

 

(توی نوشتن این مقاله از چت جی‌پی‌تی و سایت اینوستوپدیا کمک گرفتم، تا حالا به این صورت که لینک مقاله رو بدم و بگم ترجمه کنه انجام نداده بودم و جزئی‌تر بوده. سعی هم کردم لحن متن یک دست بمونه.)

 

تعریف زنجیره تامین:

سیستمی متشکل از سازمان‌ها، افراد، فعالیت‌ها، اطلاعات و منابعی هست که توی عرضه یه محصول یا خدمت به مصرف‌کننده دخیل هستند.

 

مقدمه:

بخوام اول یه خلاصه از این رویکرد بگم اینه که بهش می‌گن Supply Chain Finance و به فارسی ترجمه می‌شه «تامین مالی زنجیره تامین». در واقع می‌آد با استفاده از یه سری سیستم‌ یکپارچه نرم‌افزاری بین تامین‌کننده تا خرده‌فروش، نقد شوندگی برای تامین‌کننده را سریع‌تر و پرداخت مشتری را به تعویق می‌اندازه. در واقع انتهای این زنجیره همان BNPL (الان بخر بعدا پرداخت کن) انجام می‌شه.

 

ساز و کار دقیق‌تر با مثال:

وقتی یک تامین‌کننده می‌خواد کالا یا خدماتی را که داره، به خریدار (که یک شرکت بزرگ معمولا هست) ارسال کنه، یه صورتحساب صادر می‌کنه که توسط خریدار باید تایید بشه. اینجا یک موسسه مالی مثل بانک واسطه می‌شه، پول تامین کننده را به صورت نقد و معمولا با تخفیف پرداخت می‌کنه و منتظر می‌مونه تا موعد مقرر بیاد تا خریدار همون پول را به بانک (شاید با بهره پایین) برگردونه.

 

  • مزایایی که برای بازیگران زنجیره تامین به وجود می‌آد:
  • برای فروشندگان: بهبود گردش نقدی، کاهش ریسک نکول (احتمال عدم بازپرداخت توسط وام‌گیرنده)، و دسترسی سریع‌تر به پول نقد.
  • برای خریداران: افزایش مهلت پرداخت بدون ایجاد فشار بر تأمین‌کننده و تقویت روابط تأمین.
  • برای کل زنجیره تأمین: کاهش هزینه‌های مالی، افزایش شفافیت و بهبود همکاری.
  • هر سیستم یکپارچه‌ای در ابتدا با یه سری محدودیت‌ها و چالش‌ها دست و پنجه نرم می‌کنه:
  • نیاز مبرم به زیرساخت فناوری مناسب برای اجرای خودکار فرآیندها
  • وابستگی به اعتبار خریدار برای نرخ‌های مناسب (اعتبار خریدار خیلی جاها به موجودی انبار خودش بستگی داره)
  • پیچیدگی در یکپارچه‌سازی با سیستم‌های موجود سازمانی

 

  • در مورد پیچیدگی در یکپارچه‌سازی یه مثال عینی می‌تونم بزنم:

یه شرکت ساخت قطعات خودرو وجود داره، اون‌ها یه سری بازاریاب، انباردار و حسابدار دارن که در واقع اپراتورهای این نرم‌افزاری هستن که قراره کار یکپارچه سازی را انجام بده. بازاریاب باید با هر خرده فروشی که مشتری‌ش هستن هماهنگ باشه که سریع بتونه جنس خرده فروش رو جور کنه. بازاریاب باید برای اینکه کالاها را از انباردار بگیره، هماهنگ باشه تا بتونه کالاها رو به میزان تقاضای خرده فروشان و به تبع اون به مشتریان بفروشه. وقتی کالاها دارن از انبار خارج می‌شن تا فروخته بشن، حسابدارها باید دقیق حواسشون رو جمع کنن که یه رقم این طرف و اون طرف نشه. اگر یه سیستم یکپارچه وجود داشته باشه، تمام این کارها با روند راحت‌تر و شفاف‌تری جلو می‌ره.

 

در واقع حداقل تا جایی من دیدم هنوز هم بعضی جاها این کارا رو کاغذی انجام می‌دن و حالا اگر یکم پیشرفته باشه، نرم‌افزارهای مجزا دارن. وقتی سیستم یکپارچه باشه، کار در نهایت راحت‌تر می‌شه ولی اولش چالش به وجود می‌آد. چالش اصلی اینه که حسابدار حاضر نیست منعطف باشه که با یه نرم‌افزار دیگه (چه بسا ساده‌تر) کار کنه. به طور کلی می‌شه گفت تا اینکه مهاجرت کنیم به اون نوع نرم‌افزار خودش کار بزرگیه. باید یه زیرساخت باشه تا بشه اون رو توسعه داد ولی اگه نشه از ای‌پی‌آی بقیه نرم‌افزارها برای یکپارچه سازی استفاده کرد، مجبور به پیاده سازی یه سیستم داخلی هستیم یا اینکه یه سرویس وجود داشته باشه که این خدمات را ارائه بده و شخصی سازی کنه.

فیلم فرمول ۱

چون اخیرا به فرمول ۱ علاقه‌مند شدم و دیدم که برد پیت یه فیلم در این مورد ساخته، گفتم یه پست در این مورد بنویسم. یه چیز خیلی جالبی که کلا این مسابقات داره حداقل برای من اینه که یه سری ماشین و کادر فنی در طول سال برای هر تیم باید به جاهای مختلفی از دنیا فرستاده بشن که خودش از لحاظ لجستیک خیلی کار بزرگی هست.

این فیلم به کارگردانی جوزف کوسینسکی (کارگردان «تاپ گان: ماوریک») با بازی برد پیت در نقش سونی هیز (Sonny Hayes)، راننده بازنشسته اف۱ که پس از سه دهه می‌خواد به رقابت برگرده.

این فیلم با بودجه‌ی حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ میلیون دلاری، بر اساس فرمول‌های کلاسیک ژانر ورزشی-هیجانی ساخته شده و از صحنه‌های رانندگی واقعی بهره برده است. (تریلرش رو ببینید یه جاهایی نفستون حبس می‌شه!)

این فیلم ۲۷ ژوئن ۲۰۲۵ (۶ تیر ۱۴۰۴) در سراسر دنیا (به غیر از ایران) اکران شده!!

 شخصیت‌های اصلی داستان:
  • سونی هیز: قهرمان سابق دهه ۹۰ که بعد از یه سانحه نزدیک به مرگ، از فرمول ۱ فاصله گرفت و حالا به دنیال فرصت دیگه‌ای هست تا به زندگی‌ش معنی بده.
  • روبن سِروانتز (خاویر باردم): دوست و هم‌تیمی سابق سونی که مالک تیم ضعیف APXGP هست و او را به همکاری دعوت می‌کنه.
  • جاشوا پیرس/نوآ (دامسون ایدریس): راننده جوان و باانگیزه‌ای که باید از تجربه سونی بهره ببرد، اما تنش‌های نسلی دارند.
  • کیت مک‌کنا (کری کندون): مدیر فنی تیم که حضورش برای باورپذیری داستان حیاتی است.

 جلوه‌های بصری و ساخت استفاده از فیلم‌برداری در پیست‌های واقعی مانند سیلورستون (در کشور انگلیس) و مونزا (در کشور ایتالیا) با تصاویر هیجان‌انگیز که قابلیت نمایش در ‌آی‌مکس رو اثرگذارتر می‌کنه. در واقع یه تلفیق اثرگذار از افکت‌های عملی، تصاویر مسابقه واقعی و تکنولوژیکی سینمایی با سبک کوسینسکی هست.

موسیقی متن قدرتمند ساخته هانس زیمر هم به معروفیت این فیلم کمک زیادی کرده. توی فیلم هم از موزیک‌های خواننده‌ها و آهنگسازهای معروف دیگه‌ای هم استفاده شده، مثلا اد شرین، دوجا کت، تیستو و پگی گو. (یه چیز عجیبی هم هست اینه که از این آلبومی به عنوان فرمول ۱ اومده بیرون، سعی شده از آرتیست‌هایی استفاده بشه که تبعیض نژادی وجود نداشته باشه ولی انگار از اون ور بوم افتادن!)

در مورد ارزیابی منتقدان هم می‌شه گفت امتیازهای روّتن تومیتوز: ~۸۷–۸۸٪؛ متاکریتیک: ۷۰/۱۰۰ هستن. نکته‌های عمده که قابل تمجید هستن، اعم از انرژی بصری، جذابیت بازی برد پیت، و حس کلاسیک ژانر ورزشی‌ن.

نقدهایی هم که بهش می‌شه تکرار کلیشه‌های معمول ژانر و شخصیت‌پردازی نه چندان عمیق هست. طولانی بودن فیلم (~۱۵۵ دقیقه) و گاهی‌کسالت‌آور شدن ریتم هم نکته‌های منفی‌ش هستن.

 

نکته جالب توجهی به صورت کلی توی این نوع فیلم‌ها وجود داره، نوع و تیم بازاریابی اونا هست به طوری که یهو کل اینترنت از محتوای اون‌ها پر می‌شه. اگر هم که یه سوپراستار توی فیلم وجود داشته باشه چه می‌شود!!

استیصال در روند یادگیری آلمانی

یه کانال رندوم توی یوتوب پیدا کردم که طرف در مورد روند یادگیری زبان مجاری خودش صحبت می‌کنه. به طور کلی ترفند یادگیری بهتر زبان رو که برای خودش کارساز بوده می‌گه. اما اخیرا یه ویدیو گذاشته می‌گه که از یادگیری این زبان مستأصل شدم… (یه جایی از ویدیو می‌گفت یه سال داشتم آلمانی می‌خوندم و دیدم حال نمی‌کنم باهاش و برام سخت بود، ول کردم. اما معلمم گفته بود تو از بهترینای کلاس بودی، نوشتنت خوب بود، بهترین تلفظ رو داشتی، برگرد…)

شاید بدونید که دو ساله من دارم کلاس آلمانی می‌رم. از اول رویکردم این طوری بود برای اینکه سریع‌تر پیش‌ برم، کلاس خصوصی آنلاین بردارم، تا هم بتونم تمرین‌های شخصی‌سازی شده بیشتری انجام بدم، هم سریع‌تر پیش برم. اول رفتم توی یه سایت که کلا بستر برای همین کار بود. (اسمش رو نمی‌گم چون شاخ می‌شن) معلمش اصلا حوصله درس دادن نداشت. فکر کنم پنج جلسه رفتم و دیگه ادامه ندادم. بعد از اون کلی توی لینکدین گشتم، تا یه معلم با قیمت نسبتا خوب پیدا کردم. سه تا سطح A1, A2, B1 رو تا همین بهمن گذشته ادامه دادیم. (خیلی داشت کند پیش می‌رفت و واقعا حوصله‌م رو سر برده بود). فکر می‌کردم شاگرد خوبی برای اون معلم نبودم، اما گفت روند یادگیری زبان یه دید بلندمدت می‌خواد که من داشتم خوب پیش می‌رفتم.

از بهمن هم از طریق یه آموزشگاه توی تهرون با یه معلم دیگه ادامه دادم، حس می‌کنم بهتر داره پیش می‌ره ولی سطحی که دارم می‌خونم خیلی تلاش می‌طلبه، تمرین‌ها سخت‌تر هستند، کتاب‌کار خیلی ریزتر سوال می‌ده و الخ. ولی جز صبر و تلاش کاری نمی‌تونم بکنم.

در کنار کلاس، سعی می‌کنم پادکست و ولاگ به زبان آلمانی گوش بدم و ببینم. متن مجله‌ها رو بلند بلند بخونم. سریال که مرحله سخت‌تری هم هست بعضی وقتا نگاه می‌کنم، که سریال معروف Tatort به نظرم جالب می‌آد.

مسئله خیلی اذیت‌کننده‌ای باهاش روبرو هستم اینه که صبح‌ها که کلاس دارم، اینترنت و آنتن سیم‌کارت توی منطقه‌ای که زندگی می‌کنیم (مخصوصا آخر هفته‌ها) خیلی ضعیف می‌شه. هم برای من هم برای معلمم. این هم دست ما نیست متاسفانه! ولی سعی می‌کنه معلمم کلاس جبرانی بذاره تا قسمتی از این اتفاق رو جبران کنه. واقعا دمش گرم.

بعضی صبحا با خودم فکر می‌کنم اصلا ارزشش رو داره؟ شاید با همون انگلیسی تمام کارا راه بیفته. ولی به این کار ادامه می‌دم، چون از این روند کم و بیش لذت می‌برم! در واقع این استیصال مقطعی به وجود می‌آد… (یکی از دوستام که آیلتس می‌خونه می‌گه من یه موقعی اینقدر دیوونه بودم که آیلتس و آلمانی رو با هم داشتم جلو می‌رفتم:)

بعضی وقتا با خودم فکر می‌کنم یه سری زیر ساخت کلان که پایه درستی توی کشور ندارن، چقدر آدم‌های متفاوتی رو تحت تاثیر قرار می‌دن. 🙁

(یکی از چیزهایی که هر کسی با تکنولوژی کار می‌کنه رو اذیت می‌کنه همین تحریم‌های اینترنتی و فیلتر و سرعت بد هست. قطعا ساعت‌ها از وقتش رو سر همین‌ها تلف می‌کنه و چه بهانه‌ای بهتر از این برای مهاجرت.)

{یه چیزی که خیلی منو اذیت می‌کنه، فرهنگ رانندگی و کیفیت بد آسفالت و معابر هست. شاید بشه گفت تقریبا توی هیچ شهری هم معابر مناسب دویدن و دوچرخه سواری وجود نداره}

اتفاق‌های تصادفی برای مصمم‌تر کردن

یه موقعی یه توییت زدم که کسی غیر از بابام منو جدی نمی‌گیره. دیروز به حسی داشتم اعتماد بیشتری پیدا کردم.
وقتی ۱۵ یا ۱۶ سالم بود به این فکر بودم وقتی دانشجو شدم یا بعدترش، با داداشم شاید بتونیم یه کار راه بندازیم. ولی وقتی ۲۱ ساله شدم دیدم هیچوقت امکانش وجود نخواهد داشت! نه این که فقط من نخواسته باشم، کلا شرایط طوری هست که جوش نمی‌خوره. (دلایل متعددی داره که منتشرش کردن کار درستی نیست.)
یه سری آشناها با بابام صحبت کرده بودن برای اینکه یه کار راه بندازن و بابام نخواسته بود خودش ورود کنه و منو داداشم رو آورده بود. در واقع من دیروز توی گروه صحبت‌ها برای راه انداختن «کار» عضو شدم.
یه توییت دیگه هم زده بودم، از این حرف که «بیا کاری راه بندازیم» خسته‌ام. یکی از دوستان اومد نوشت: «دقیقا برای منم همینطوره، ولی همون افراد تا صحبت انجام دادن می‌شه جا می‌زنن!» اینجا هم این شرایط صدق می‌کنه و با توجه به صحبت‌ها و تاریخ پیام‌هایی که توی گروه بود دیدم لامصب چقدرررررم تند دارن پیش می‌رن. 🥶🥶🥶
اتفاق تصادفی که پیش اومد هم این بود که توی سریالی داشتم میدیدم، افراد یه خانواده می‌خواستن یه خونه بازسازی کنن، که بزرگ فامیل‌شون همچین حرفی زد:
«خانواده و کار با هم جور در نمی‌آد»

دو اتفاقی که قلبم رو فشرد

امروز بعد از کلاس معارف، که واقعا شت خالص بود، رفتم بیرون دانشگاه سیگار بکشم که از چرت و پرت‌های کلاس حواسم رو پرت کنه. یهو بحث این شد ایران داره چه کار می‌کنه و مواضعش با سوریه چطوری بوده و آمریکا چه کار کرده، روسیه و چین دارن ایران رو می‌دوشن و آمار صادرات خدمات فنی و مهندسی ایران چه پیشرفتی داشته و الان فلان لاین معدن سرچشمه خراب بشه با کلی التماس باید بیان بگن فرانسوی‌ها درستش کنن و و و

حین سیگار کشیدن یکی از همکلاسی‌های یکی از درس‌های پایه رو دیدم، گفت فندکت رو بده و شروع کرد از معدن مس سرچشمه صحبت کردن. گفت مکانیک می‌خونه و امیدش به کار کردن توی مس هست. در کل گفت خیلی اوضاعش خرابه چون یه مدت اونجا کار می‌کرده. مثلا خود ایرانی‌ها نمی‌تونن توسعه بدن و تغلیظ ۱ رو آمریکا کار کرده که کاملا درست کار می‌کنه و تغلیظ ۲ هی خرابی می‌ده و تغلیظ ۳ رو احتمالا چینی‌ها دارن کار می‌کنن. بعدش که هم‌مسیر شدیم سمت کتابخونه گفت متولد ۸۰ هست و پشت کنکور مونده و به خاطر افسردگی و افت تحصیلی کلاس یازدهم نتونسته بود نتیجه خوبی بگیره. دقیقا این حرف منو یاد خودم انداخت که کلاس یازدهم خیلی سخت گذشت، بعد از اون تابستون که اتفاقات بدی افتاد و من هوایی شده بودم… توی کرونا هم که افسردگی بیداد می‌کرد و وقتی دانشگاه حضوری شد چقدر همه چی بدتر شد! بعضی وقتا از منفی‌بافی خسته‌ام ولی می‌نویسم که از دردش کم بشه.

بعد از کتابخونه رفتن منتظر علی موندم که بریم تئاتر جدیدی که دوست مشترکمون توی تیم اجرایی‌ش بوده رو ببینیم.

رفتیم دیدیم و جاهایی‌ش بغضم گرفت. تئاتر در مورد یه نفر که با یه بیماری مادرزادی به دنیا میاد که روی حرکت پاهاش تأثیر می‌ذاره بود. از اول می‌اومد زندگی خودش رو تعریف می‌کرد و یه جاهایی بعضی‌ها بهش می‌گفتن خودتو بکش و همه رو خلاص کن. (به طور کلی این نمایش منو یاد کتاب «نامه به فرزندی که هرگز زاده نشد» انداخت) یاد این افتادم که اون بی‌همه‌چیزی که دعوت کردم کرمون و با یه نفر اومد چه حرفایی به من زدن! یکی از حرفاشون همین بود. دو تا معتاد آکادمیک! که زندگی رو فقط واسه خودشون می‌دیدن و چشم دیدن بقیه رو ندارن!

اومدم آخر تئاتر با هم سه تایی عکس بگیریم که فیلمش کردم که تعریف کنیم ازش و اینا و توی فیلم پرسید نظرت چی بود؟ گفتم تاثیرگذار بود و یه جاهایی باهاش هم‌ذات‌پنداری کردم. هیچوقت این احمق فکر نمی‌کنه حرفاش می‌تونه تاثیر بدی داشته باشه و گفت درسته چون هر دو تا راوی داستا‌ن‌هاتون معلولن!